«این مقاله در مجله چشم انداز ایران، شماره 80 به چاپ رسید.»
ماشین آلات هیچ عقیدۀ سیاسی ندارند اما موجد تأثیرات سیاسی ژرفی میشوند.
(ویستن هیو اودن)[1]
انقلاب صنعتی در بریتانیا که چندی بعد در دیگر کشورهای اروپایی و ایالات متحده نیز به وقوع پیوست تاثیرات شگرفی بر نحوه زندگی و نگرش طبقات مختلف جامعه بر جای گذاشت. ورود تکنولوژی و ماشین آلات صنعتی به عرصه اقتصادی که مقارن با وقوع انقلاب صنعتی بود موجب تغییر در نحوه تولید (از تولید یدی به تولیدات ماشینی)، مواد خام، دریافت دستمزد و به ویژه سازوکار نظام پیشین کارگر و کارفرمایی گردید و انتظارات جدیدی در سبک نگرش اربابان تولید و کارگران به وجود آورد. بی شک ورود آرام و پردامنه تکنولوژی به عنوان رکن رکین انقلاب های صنعتی در دنیا بسان یک ایدئولوژی فراگیر توانست چیدمان و اولویت های زندگی بشر را کاملاً دگرگون سازد و از دل آن دنیایی نو با طرحی نو دراندازد. کارل مارکس (1818-1883) در آغاز کتاب «دستنوشته های اقتصادی – فلسفی 1844» با الهام گرفتن از بخشی از سخنان مفیستوفلس در نمایشنامه دوران ساز «فاوست» یوهان وولفگانگ فون گوته[2] مبنی بر اینکه «اگر شش اسب نر بخرم قدرت و سرعت شان از آن من نخواهد شد بلکه مردی خواهم بود با 24 پا»، به درستی ذات مفهوم سرمایه را تبیین میکند. مواجه بشر با تحولات صنعتی ناظر به چنین دیدگاهی است. در اثنای این تحولات چیزی به اموال و قدرت بشر اضافه نگردید بلکه دگرگونی های عمدهای در سطوح مختلف عرصه های زندگی اجتماعی و فردی انسان پدید آمد. در فرآیند تولید، به جای آنکه انسان هدایتگر این روند باشد، فرآیند تولید بر انسان سروری نمود. در واقع ورود اکثر مفاهیم، نگرشها و جنبشها از قرن نوزدهم به بعد یا واکنشی بود علیه ورود کالاهای تکنولوژیک در زندگی بشر یا ثنایی بود به لفظ عالی از لزوم وجود آن.[3] بی گمان میان تکنولوژی و سرمایه داری نوپای قرن هجدهم[4] رابطۀ وثیقی شکل گرفت و از این رهگذر گروهی در مقابل آن قد علم کردند و پیوسته با آن مخالفت نمودند و گروهی دیگر آن را آب حیات زندگانی خویش می دیدند. در این میان کارل مارکس معتقد بود که سرمایه داری بر اساس اصول داد و ستد خصوصی فردی در کوران موفقیت اش بندهای تازهای می آفریند که تولید را از گسترش بیشتر بازمی دارد و در این هنگام گونه ای از نظارت اجتماعی خود کارگران جایگزین آن خواهد شد. اتحاد جماهیر شوروی در صدد آن بود تا نشان داد که می توان نوعی همزیستی میان تکنولوژی و انقلاب پرولتاریا برقرار نمود و نظارت اجتماعی را بر روند تولید حکمفرما کرد. ناظران غربی محاسبه نمودند که رشد اقتصادی شوروی در فاصله میان سالهای 1928 تا 1950 به طور متوسط سالانه 5 تا 7 درصد بوده و این رقمی بالاتر از میزان رشدی است که کشورهای غربی و ایالات متحده در طی یک دورۀ مداوم کسب نموده اند.[5] از سویی دیگر، با ورود ماشین آلات به چرخه اقصادی، هم خدمتکار (worker) یا نوکر به کارگر (laborer) مبدل شود و هم نظام اجر و پاداش پیشین که در آن روابط پیچیده عاطفی و اجتماعی دیده میشد جای خود را به نظام دستمزدی جدیدی داد؛ نظامی که در آن کارگر نسبت به کار و تولید احساس بیگانگی میکرد. از طرفی دیگر ورود تکنولوژی پیامد نامناسب دیگری نیز داشت. برخلاف صنایع قرن نوزدهم که به میزان بسیاری به مردان و زنان قوی و جویای کار نیاز داشت، تکنولوژی قرن بیستم کمتر این گروه را به خدمت میگرفت و برای مدتی زمینه را برای کارگران غیرماهر فراهم آورد که این شکاف موجب بحرانهای اجتماعی و روانی بسیاری گردید.
مفهوم سرمایه نیز در تحولات انقلاب صنعتی نضج گرفت و بعدها جانمایه ظهور و بروز جنگها، اغتشاشات و بی عدالتیهای عصر جدید گردید. در نظام سرمایه داری فرهنگ مصرف گرایی، مصرف زدگی و توجه به تولیدات و مصارف انبوه به شدت در عرصه عمومی و خصوصی جوامع ترویج پیدا کرد و متعاقباً واکنشهای بسیاری در قالب جنبشهای اجتماعی برانگیخت. یکی از شعارهای مهم جنبش اعتراضی ضدسرمایه داری ماه مه 1968 فرانسه این جمله کلیدی بود: «هرچه بیشتر مصرف کنی، کمتر زندگی میکنی. کالا و اجناس افیون توده است.» در واقع آنچه که با گسترش روزافزون عرصه تکنولوژیک و ماشینی از زندگی توده مردم حذف گردید عنصر خیال و خیال پردازی بود و این شعار دقیقاً ناظر به همین عنصر است. به عبارت دیگر، در دوران زندگی ماشینی به دلیل خستگی و بیگانگی کارگر با کار خویش دیگر پایابی برای تخیل و تفکر به نداشته هایش باقی نخواهد ماند و از او موجودی فسرده و مرعوب میسازد. در باب این مقوله همین بس که شاعر ایرلندی بزرگی همچون ویلیام باتلر ییتس[6] سرآغاز کتاب مجموعه شعر خود تحت عنوان «مسئولیت ها» را با نقل و قولی از یک نمایشنامه کهن این گونه آغاز میکند: «در خیال است که مسئولیتها زاده میشود»[7]. فضاهای تیره و مه آلود شهرها و کارخانه، جانهای خسته و بی رمق، و رخهای کثیف و چرک آلود انسانهایی که در آثار نویسندگان و شاعران بریتانیایی تیزفهمی نظیر چارلز دیکنز[8]، الیزابت گسکل[9] (در رمان مری بارتون- 1848)، چارلز کینگزلی[10] (در رمان آلتون لاک – 1850)، جورج الیوت[11]، تامس هاردی[12]، ویلیام بلیک[13] و … به تصویر کشیده شد در واقع بازنمایی دوران فرسایش جسم و جان بشر بوده است. این نویسندگان نگاه انتقادی به تحولات برقآسای صنعتی شدن داشتند و شهر را اساساً مکانی مملو از فقر و تضاد میدیدند. سرمایه داران و صاحبان کارخانه ها برای کاهش هرچه بیشتر هزینه ها به کار بی وقفه و منظم کارگران احتیاج داشتند. ماشین آلات صنعتی و گران قیمت بنگاه های تولیدی به هیچ وجه نباید متوقف می شد. در این میان کارگران از همه چیز جز کار فرساینده منع شده بودند؛ می گساری، تفریح و گفتگو با یکدیگر کاملاً قدغن شده بود. سرمایه دارن حتی فراغت کارگران را نیز برنامه ریزی میکردند!
اریک هابسبام (1917-2012) نویسنده و مورخ بریتانیایی در کتاب «صنعت و امپراتوری» به خوبی توانست آثار انقلاب صنعتی و مصرف زدگی را در نگرش مردم بریتانیا در اواسط قرن بیستم میلادی به تصویر کشد: « از سال 1960 دیگر حتی تلفن یا اتومبیل و نیز بی گمان گذراندن تعطیلات در خارج هیچ یک نشانه مطمئن پایگاه اجتماعی نبود. این بدان معنی نبود که اکنون پول بیشتری در کارهای دیگر صرف میشود. زیرا ضرورت همچشمی با «جونز» همسایه در جامعه ای که پایگاه افراد را به گونه ای روزافزون با پول می سنجد مخارج پر زرق و برق را لازم داشت. برخی از این مخارج مثل سرگرمی ها، ویرانگری نمایانی یافته بودند. از این گذشته جامعه ای با مصرف انبوه، این امید را تنها برای توانگران عمده نهاده بود که با برتری آشکار اموال خود، خود را از دیگران متمایز کنند. فاصله میان کدبانویی که یخچالی در خانه داشت و آن کس که از این کالا بی بهره بود زیاد بود اما فاصله میان آن که ارزانترین یخچال را داشت و آن که گران ترین یخچال را به خانه برده بود، چیزی بیش از مشتی پوند نبود که به آسانی با خرید قسطی از میان برداشته میشد. بدتر این بود که این مسئله در مورد پوشاک نیز راست می آمد»[14] البته هابسبام از نقش بسزای عوامل روانشناختی که البته روبنای مسائل اجتماعی و اقتصادی هست نیز سخن به میان میآورد. در واقع تحولات اجتماعی – اقتصادی مولد نگرش و رفتارهای کاملاً متفاوت در افراد جامعه می شود و با تبدیل سنتها به مُدها[15]انسان را وامی دارد تا با نقابهای متلون به دنبال هویت خویش در جامعه باشد.
ارنست فریدریش شوماخر (1911-1977) اقتصاددان بدعت گذار آلمانی قرن بیستم در کتاب «کوچک زیباست» اشارات قابل تاملی در باب تکنولوژی و نحوه عملکرد آن در زندگی بشری ارائه می دهد و البته در پایان نیز راهکارهایی در ارتباط با همزیستی بهتر و موثرتر با آن عرضه میکند. شوماخر با این دیدگاه که روز عمر سعادت بشریت با ورود همه جانبه مظاهر تکنولوژیک به شبانگاه آمده است، برخلاف عصری که اندیشه های اقتصاددان های کلاسیک نظیر دیوید ریکاردو و اَدم اسمیت و همچنین جان مینارد کینز در آن یکه تازی میکردند از نتایج و عواقب دردآلود تکنولوژی به عنوان یک عنصر تمامیتخواه در روابط اقتصادی و اجتماعی سخن گفت. او بر این نکته صحه گذاشت که دولتها باید بر توسعه پایدار توجه و تاکید بیشتری داشته باشند چراکه پیشرفتهای جزئی مثل انتقال تکنولوژی به کشورهای جهان سوم نمیتواند راهگشای مشکلات زیربنایی نهفته در اقتصاد باشد. به بیان دیگر، سیاستها باید به گونه ای طراحی شود که نیازهای کنونی کشورها بدون به خطر انداختن توانایی نسلهای آینده در برآورده شدن نیازهایشان تامین گردد. او سپس با طرح نظریه اقتصاد بودایی تاکید میکند که هدف تولید و رشد اقتصادی باید این باشد که با کمترین میزان مصرف بیشترین سعادت و بهروزی برای بشر فراهم آورد؛ چراکه هر چه کار صعب و سخت کمتر باشد زمان و انرژی بیشتری برای خلاقیت هنری و خیال پروری پدید خواهد آمد. مارکس نیز با بیانی دیگر معتقد بود که مالکیت خصوصی موجب تباهی تمامی حواس بشر گردیده است؛ دلال سنگهای معدنی زیبایی جواهراتی را که در دست دارد نمی بیند بلکه ارزش بازاری آنها را میبیند. با امحاء این سبک مالکیت، حواس ما از سیطرۀ این وضعیت ازخودبیگانه رها میشود. باید در نظر داشت طرح اقتصاد بودایی شوماخر به معنای در پیش گرفتن شیوه عزلت و انزوا نیست بلکه تاکید بر اصلاح نحوه مصرف و استفاده درست از فرآورده های اقتصاد مدرن است. جان کلام وی این است که ذهن و جسم خسته مولد زندگی خلاقانه و نوآوری نخواهد بود. در حقیقت وی با تببین نقش تمامیت خواه اقتصاد مدرن و انقیاد انسان از نمودهای زندگی تکنولوژیک بر این نکته کلیدی تاکید میکند این اقتصاد بیش از آنکه آمال بشر را تحقق بخشد و تفت غم هایش را بنشاند، صرفاً در جستجوی مصرف بیشتر، نیاز بیشتر و در نهایت حسرت فراوان است. شوماخر در واقع از چیزی سخن میگفت که مدتها پیش جان راسکین (1819-1900) منتقد هنری و اجتماعی انگلیسی هشدارش را به جهانیان داده بود؛ از دست رفتن عاطفه اجتماعی. البته باید متذکر شد که ورود تکنولوژی به کشورهای جهان سوم روابط و سازوکارهایی به مراتب شلخته تر در عرصه های مختلف اجتماعی پدید آورد. اگر طبق تقسیم بندیهای کلاسیک در علم جامعه شناسی جمعیت هر کشوری را به سه گروه روستایی، انتقالی و نوگرا تقسیم کنیم، آنگاه میتوان بگوییم که انقلاب صنعتی در واقع از رشد جمعیت انتقالی و کاهش جمعیت روستایی پدید خواهد آمد که این خود یک رابطه معقول و یک روند آرام و پیوسته را بازگو می کند. اما در کشورهای جهان سوم این پروسه شکل نمی گیرد و با انتقال تکنولوژی به کشوری که اکثریت جمعیت آن در طبقه روستایی متمرکز است، شلختگی های بیشماری پدید می آید، از جمله ظهور طبقه لومپن پرولتاریا؛ طبقهای وضیع، ناآگاه، وابسته و غیرمولد. در حقیقت طبق الگوی سازمان اجتماعی فردینانت تونیز (1855-1936) جامعه شناس و فیلسوف آلمانی، گذر از جیمن شافت (نظامی مبتنی بر روابط خویشاوندی) به گزلشافت (نظامی مبتنی بر دیوانسالاری) لازمه شکل گیری درست و طبیعی تحولات اجتماعی و اقتصادی است و از این رهگذر است که توسعه پایدار شکل میگیرد. هر تغییر و تحولی وابسته به روند تکاملی تحولات گذشته است. برای مثال ماکس وبر (1864-1920) جامعه شناس و فیلسوف شهیر آلمانی در کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری» معتقد است خصیه های ذاتی سلطۀ اخلاق و منش پروتستانی در روابط اجتماعی و اقتصادی موجب توسعه سرمایه داری، تجمیع ثروت و دیوان سالاری میشود؛ از این رو، چنین پروسهای خود حاکی از روندی تکاملی و تاریخی است (نقش یک آیین در شکل گیری نظامی اقتصادی) که منتج به ظهور و بروز سرمایه داری می شود. حال فرض کنیم که تحقق امری در جامعه ای با این روند یا طی نشود یا به طرزی مصنوع صورت گیرد، آنگاه یقیناً آن جامعه با مشکلات بنیادینی روبرو خواهد بود. هر جامعه ای بنا به پیش زمینه های فرهنگی، زیست بومی و اجتماعی خود می تواند در ریل توسعه و آبادانی قرار گیرد.
انقلاب صنعتی با آن لبخند خوش تلألو و در کنار آثار مثبتی که به وجود آورد (اعم از بهبود وضع بهداشت و فراوانی کالا)، موجب افزایش نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی گردید. کودکان بسیاری به طرزی غیرانسانی برده سرمایه داران و کارخانه ها شدند. آنها با روازنه 14 تا 16 ساعت کار زندگی دهشتناکی را تجربه کردند. کارگران نیز برای اینکه بتوانند در آن دوران کاری بیابند مجبور بودند تا به شهرها مهاجرت کنند و از این رو پیوند عاطفی و اجتماعی خود را با محیط خانوادگی و فرهنگی شان از دست می دادند. این مهاجرت فی نفسه موجد وضع سکونتی بسیار اسفناک و اندوهباری برای آنان بود. انقلاب صنعتی هزینه اجتماعی بسیار گزافی در پی داشت؛ تولید هزاران تن فولاد و میلیاردها متر پارچۀ پنبه ای به قیمت درد و رنج سنگینی تمام شد. سرمایه داری جهانی امروز که پس از سیاست های پرستوریکا و گلاسنوست میخائیل گورباچف و حذف نظامهای بدیل، جانی تازه گرفت و اینک در جهان یکه تازی می کند این تصور غلط را به جریان انداخته که سرمایه جهانی شده حال آنکه حجم اعظم سرمایه صرفاً بین تعداد اندکی از کشورهای قدرتمند در جریان است و نابرابری های ثروت روزافزون میگردد. یقیناً سهم بسیاری از انسانها از تحول سترگ سرمایه داری فقط تألم، فرسودگی و داس هراسآور جنگ بود؛ گرچه کامیابی و ناکامیابی سرمایه داران به گمان برتولت برشت شاعر و نمایشنامه نویس آلمانی، دستاوردی جز فروتر رفتن فرودستان نخواهد داشت!
وقتی کاخ توانگری ویران میشود،
تهیدستان بسیاری جان میدهند.
آنهایی که از کامیابی توانگران سهمی نبرده اند
از ناکامی شان سهمی خواهند برد
درشکه ای که به قعر دره سقوط می کند
استران زحمتکش را به کام مرگ می کشاند.
پی نوشت:
-
شاعر و منتقد ادبی انگلیسی (1097-1973). نقل قولی از جستار A Russian Aesthete که در شماره 46 نشریه New Yorker به چاپ رسید.
-
شاعر، داستاننویس ، نمایشنامه نویس، فیلسوف و سیاستمدار آلمانی (1749-1832).
-
باید در نظر داشت که فراوانی و ورود تکنولوژی به عرصه های مختلف زندگی بشری قشرها و گروه های جدید اجتماعیای پدید آورد که رفتار این گروهها (شبکه ها) را نمیتوان با هیچ یک از طبقه های اجتماعی یکسان دانست. گفتنی است که این گروههای جدید منشا جنبشهای اجتماعی بزرگی در دوران معاصر بوده اند نظیر جنبش حقوق مدنی، جنبش زیست محیطی و جنبشهای ضدنژادپرستی.
-
مفهوم سرمایه داری به شکل سواداگری (mercantilism) پدید آمد. در اواسط قرن هجدهم میلادی و با اندیشه های متفکرانی همچون دیوید هیوم و ادم اسمیت که به نقد نظریه سوداگری مبادرت ورزیدند، مفهوم سرمایه داری به شکل گسترده و تحت عنوان نظام صنعتی (industrialism) درآمد. اقتصاد کینزی و نئولیبرالی نیز بعد از بحران اقتصادی دهه 1930 به عنوان شکل جدیدی از سرمایه داری ظهور کرد.
-
راش، مایکل، جامعه و سیاست (مقدمه ای بر جامعه شناسی سیاسی)، ترجمه منوچهر صبوری (تهران: نشر سمت، 1390).
-
شاعر و نمایشنامه نویس ایرلندی (1865-1939). آثار وی منعکس کنندۀ علاقهاش به ناسیونالیسم ایرلندی و افسانه های ایرلند است. ییتس در سال 1923 برندۀ جایزه نوبل در ادبیات شد.
-
گفتنی است که طبق نظر رابرت پن وارن (1905- 1989) منتقد، شاعر و رماننویس امریکایی، احساس مسئولیت اخلاقی از تعامل پیوسته میان فرد، جامعه و طبیعت حاصل میشود. در واقع فرد با آگاهی از ضمیر و تصویر خویش می تواند واکنش مناسب به جامعه نشان داد. مادامی که فرد توانایی شناخت خویش را نداشته باشد قطعاً مسئولیت های اجتماعی و اخلاقی در او شکل نخواهد گرفت. در جامعه ای که توانایی خیالپروی (به عنوان یکی از لوازم معرفت) از افراد سلب میشود، مسئولیت اجتماعی و اخلاقی نیز محلی از اعراب نخواهد داشت.
-
رمان نویس و فعال اجتماعی انگلیسی در دوره ویکتوریا (1812-1870).
-
داستاننویس انگلیسی دوره ویکتوریا (1810-1865). وی به همراه چارلز دیکنز از نویسندگان رئالیسم کلاسیک قرن نوزدهم است.
-
کشیش، تاریخ نویس و رمان نویس انگلیسی (1819-1875). وی از پیشروان مکتب سوسیالیسم مسیحی بود.
-
بانوی داستان نویس و شاعر انگلیسی با نام واقعی مری ان اونز(1819-1880).
-
داستان نویس و شاعر ناتورالیستی انگلیسی (1840-1928). هاردی برخلاف نظر منتقدانش که وی را نویسندهای بدبین می پنداشتند، باور داشت که وضعیت این دنیا با تلاش و کوشش بشر بهبود خواهد یافت.
-
شاعر، نقاش و حکاک انگلیسی (1757-1827) و از مهمترین چهره های نهضت رمانتیک انگلستان.
-
هابسبام، اریک، صنعت و امپراتوری، ترجمه عبدالله کوثری (تهران: نشر ماهی، 1387).
-
بخشی از جستار Lame Shadows که در نشریه New Yorker Review به چاپ رسید. لازم به توضیح است که بنا به نظر ویستن هیو اودن، ظهور مُدها (Fashion) به عنوان نوعی از کالا، حس اجتماعی بشر و یگانگی در جامعه را از بین می برد.