یادت، خون جاری در رگهای من. تسبیح هوای طربناکت، عادت من. کسب و کارم، لمس نامرئی گم گشتگیم. صفحه شبهایت، تماشای رویایی نادیده. اینک تابستان. صدای آبپاش مادربزرگ بر موزاییک های منظم حیاط. صدای سبکبالانه دمپایی خاله. صدای گسترانیدن زیلو. صدای غیژغیژ تاب رویایی. توهم هیچستان کوه روبه رو. صدای مهره های رنگی دوچرخه ام؛ لولی وار در پی هفت رنگ، با اراده ای زربافت. بازیهای پرراز عصرانه و رازهای بچه گانه شبانه. خنده های خنک گلهای باغچۀ ایوان. بوی هندوانه و انگور بیتاب تابستان. بوی نم حیاط. بوی عطر نازک گلهای باغچه. حس سنگین نغمه داود غروب. رایحۀ خنکای نسیمی پرامید.
و اینک شب؛ آن قافله سالار مرموز زمان. محله لبالب از باغهای انگور؛ خوشه های تابناک تمنای من. سونات شکیب آفرین جیرجیرک ناپیدا. ندای دعوت بوی نم پرچینهای باغ. وسوسه های کوتاهی دیوار باغ. من با یاد بوها و نمها زندهام.با زلالی و کوچکی سیب های گلاب داخل جیبم. با پیراهن گلدار مادر و طنین عمیق چشمان پدر. با مداعبت های دایی. با دویدن های آزادوار و پرکشش. با خلوتی پرنور کوچه و طنین نوازش های آشنا. با صدای حیرت بالهای پرندۀ دور.
صدای هاون مادربزرگ در دوردست قریب. صدای لرزان پرتمنای پدربزرگ. اشکال غریب شاخه های درخت. رخ پُرسخن پدربزرگ هنگام وداع عصرانه. بوم پرسبک گلهای اطلسی باغچه. صدای صندلی آهنی در گرمای فصلی سرخ. نوای طربناک آب سقوط کردۀ لب حوض و خوابی ناگاه در آن خانه.