کلبه ای کوچک زیرِ درختان، کنارِ ساحل دریا،
از دودکش کلبه، دودی بلند است.
اگر دود نبود،
چه ملال انگیز بود
خانه، درختان و دریا. (برتولت برشت)
تماشاچي در حوزۀ مطالعۀ درام عنصر حياتي و قابل تأملي است. مارتین اسلین، نظریه پرداز مدرن حوزۀ تئاتر، در کتاب کالبدشناسی درام (1976) معتقد است که درام بدون تماشاگر وجود ندارد. نویسنده و بازیگران فقط نیمی از فرایند نمایش محسوب میشوند: نیمِ دیگر آن تماشاچیان و واکنشهای آنهاست. نمایشنامه ای که اجرا نشود صرفاً ادبیات است. در اجرا است که معلوم میشود فلان نمایشنامه تأثیرگذار است یا خیر، یعنی به دلِ تماشاگر مینشیند یا خیر. درام تماشاچی را مجبور میکند تا آن چیزی را که بر روی صحنه میبیند، درست همانطور تفسیر و تعبیر کند که انگار خودش در زندگی شخصی در چنین موقعیتی قرار گرفته است. از این رو، این مجال برای تماشاچی به وجود میآید که همان چیزی را تجربه کند که کاراکتر روی صحنه تجربه میکند. به بیان دیگر هر آن چه نویسنده و بازیگران به تماشاچیان عرضه میکنند، هم میتواند تماشاچیان را مجاب و اقناع کند و هم نکند. مخاطبان در هنگام تماشای یک درام، دیگر مجموعه ای از افراد جدا از هم نیستند، بلکه شعوری جمعی دارند. این مسئله چندان هم مرموز نیست. بالاخره اگر همۀ تماشاچیان بر آکسیون واحدی که مقابل نگاهشان است همذات پنداری کنند، یقیناً دارند به یکدیگر واکنش نشان میدهند: به بیان دیگر همۀ تماشاچیان فکر واحدی را در سر دارند (فکری که بر روی صحنه بیان میشود) و همۀ آنها احساس مشترکی را تجربه میکنند. برای مثال وقتی دراکولا از تابوتش برمیخیزد، همۀ تماشاچیان به یک اندازه می ترسند، وقتی ژان در نمایش دوشیزه ژولی، اثر آگوست استریندبرگ، قناری را میکشد همه احساس انزجار میکنند، یا زمانی که کُمدینی شوخی میکند همه تماشاچیان با هم به خنده میافتند. اینکه همۀ آنها با هم از سر ترس یا تنفر نفسشان بند میآید یا از شوخی ای قهقهه سرمی دهند باعث میشود که واکنش بازیگران را تحت تأثیر قرار دهند؛ واکنشی که در نظر بازیگران بیشتر شبیه به هیولایی چندسر اما با فکری واحد است. اگر تماشاچی دچار اضطراب و نگرانی شود بازیگران مسلماً متوجه این احساس میشوند و اگر هم تماشاچی تمرکز خود را از دست دهد و مدام سرفه کند و یا بیقرار باشد بازیگران نیز به ضعیف بودن اجرای خود پی خواهند برد.
بسياري بر اين باورند كه فضاي فكري و ذهني نويسنده موجب شكل گيري باورهاي تماشاچيان ميشود. به بيان ديگر، فرايند نوشتن نمايشنامه در واقع آغاز نوعی رابطه با مخاطب است. اين فرايند در نهايت موجد افکار و احساسات بسياري براي مخاطب میگردد؛ از اين رو توجه نمايشنامهنويس به مخاطب و پيشفرضهاي ايدئولوژيكي، شرايط اجتماعي و فرهنگی مخاطبان هم در مرحلۀ نگارش اثر و هم در پروسۀ نقد و بررسي آن از نكات ضروري و تعيين كننده محسوب ميشود. براي مثال، مخاطبِ نمايشنامه های جورج اِتِریج (1636-1691) با مخاطب نمايشنامه اي نظیر دوشيزه ژولي متفاوت است. آگوست استريندبرگ (1849-1912) در نامه اي، نمایشنامۀ دوشیزه ژولی را براي افراد بيقرار و پریشان ميداند؛ افرادي كه امثال آنها در جوامع مدرن بسيار است. حال آنكه اِتِریج در جامعهای اشرافي و با نگرشي متفاوت گام برميدارد. مخاطب اِتِریج هيچ عجله اي ندارد؛ او ساعت ها به گفته هاي آرام و سرگرم كننده بارونتها گوش مي سپارد. اما استريندبرگ مي داند كه مخاطب او تمايز بنياديني دارد؛ او بي قرار و ناآرام است و تحمل پرولوگهاي طولاني و خسته كننده را ندارد.
از اين رو، بررسي مخاطبان و نگرش نويسنده نسبت به آنها، اولين مرحله براي شناخت نمايشنامه هاي هر دوره است. انگیزۀ مخاطباني كه در قرون وسطي و يا در هر دورۀ ديگر به تئاتر ميرفتند با تماشاچيان امروزي متفاوت است. فهم هر نمايشنامه در هر عصر يقيناً تفاوت خواهد داشت. البته اين تمايز ممكن است در سطح ظاهري اثر چندان مشهود نباشد، اما وقتي به لايه هاي ديگر مثل ساختار اثر، آکسیون ها، ديالوگ ها، لحن كاراكترها و… توجه مي كنيم اين مسئله نمايان است.
كِنِت پيكِرينگ در كتابي تحت عنوان مفاهيم كليدي در درام (2005)، قياس تأمل برانگیزی ميان مخاطبان قرون وسطي و امروزي به هنگام مشاهدۀ نمايشهاي برگرفته از کتاب مقدس انجام داده كه متضمن نکات قابل توجهی است:
مخاطبان قديم:
-
اكثراً با سمبلها و مراسم آييني مسيحي آشنايي كامل دارد.
-
اغلب بي سواد هستند.
-
با فضاي كلي حكايات و داستانهاي کتاب مقدس آشنايي دارند.
-
حوادث مهم نمايش را عين تاريخ واقعي جهان ميپندارند.
-
به نكات مذهبي و اخلاقي نمايش بيشتر توجه دارند.
-
اغلب روحانيان، سربازان و يا كارگراني هستند كه در تعطيلات به ديدن نمايش آمدهاند.
-
از طريق آثار بصري مثل نقاشي و مجسمه سازی با حكايتهاي کتاب مقدس آشنايي به هم رسانده اند و شكي ندارند كه مسيح همان خداست.
-
زندگي را به عنوان بخشي از يك طرح الهي عظيم ميدانند كه وصف ناشدني است.
مخاطبان مدرن:
-
اغلب با سمبلها و ايماژهاي مسيحيت آشنا نيستند.
-
باسواد و اكثراً فرهيخته هستند.
-
احتمال اينكه نقل و قولهاي كتاب مقدس و ارجاعات آن را تشخيص دهند بسيار كم است.
-
با ديدة شك و ترديد به حقيقت اين وقايع مينگرند.
-
به نمايش با ديدهاي كاملاً رئال مينگرند.
-
افرادي از طبقۀ متوسط و مخاطباني حرفه اي هستند كه اكثراً با تفطن و زيركي خاصي به عناصر درام مينگرند.
-
اغلب با موسيقي راك و نمايشهاي تلويزيوني آشنا هستند و بر جنبۀ بشري مسيح تأكيد دارند.
-
براي همه چيز تبييني عقلاني و علمي قائل است و از تقدس بخشيدن به همه امور اجتناب ميكنند.
گوناگوني افق انتظارات و نگرشهاي اين دو طيف مخاطب مصرّح و آشكار است. شرايط اجتماعي تأثير به سزايي در درك و فهم يك اثر دارد. تماشاچي امروز براي درك هر چه بيشتر آثار كهن بايد ابتدا درك مناسب و همه جانبه اي از فضاي آن دوره پيدا كند. آنچه كه براي مخاطب امروزي ساده و سهل است و براي او كليشه محسوب ميشود، روزگاري بديع بوده و مخاطباني بسياري را به سوي خود جلب ميكرده است. در دوره اي كه حتي آثار ادبي هم از كتاب مقدس تأثير مي گرفتند و از تمام اِلمانهاي آن بهره مي جستند، تأثيرپذيري مخاطبان هم از اين فضاي فكري ناگزير بوده است. در نهايت تغيير نگرشها به سوي امور عقلاني و علمي، تغييرات اجتماعي و فرهنگي در مخاطبان درام، ظهور تئوري هاي گسترده و اغلب سنت شكن در حوزۀ درام و تئاتر، رشد روزافزون تعاطي افكار و نگرشها در حوزههاي مختلف تفكر بشري و نقش بيبديل رسانه هايي مثل تلويزيون و راديو باعث شده كه فضايي كاملاً متفاوت در زمينۀ درام و تئاتر در قياس با گذشته شكل گيرد.