حاکم غریب؛ جیرولامو ساوُنارولا

Portrait_of_Girolamo_Savonarola_1524
در عصری که رنسانس در عالم هنر، علم، اندیشه و فرهنگ با قدم­ های سترگ خود در حال گذر از دالان تاریخ بود، مهد رنسانس اروپا تجربۀ­ اجتماعی و سیاسی­ تلخ و قابل تاملی را از سر گذراند. در عصری که هنرمندانی نظیر بلینی، پروجینو، سینیورلّی و ورّوکیو بذرهای عصر جدید را در دل تاریخ می ­کاشتند، کشیش عابدی به ناگاه عرصه اجتماع و سیاست و فرهنگ را به تسخیر خود درآورد.
جیرولامو ساوُنارولا کشیش سختگیر و ریاضت­کش ایتالیایی فرقه دومینیکن و رهبر خودکامه فلورانس در سال‌های ۱۴۹۴ تا ۱۴۹۸ بود. وی به عنوان یکی از سرسخت ترین مخالفین رنسانس در تاریخ به شمار می آید. وی که از اندیشمندان و فیلسوفان سده پانزدهم اروپا می باشد، در آغاز راهب صومعه­ای در فلورانس بود و با اوج گیری بحران در نظام سیاسی این جمهوری به یکی از چهره های تراز اول تحولات سیاسی تبدیل شد. ساونارولا برای وعظ و خطابه به روستاها و شهرهای مختلف سفر می‌کرد و مردم را به صراط مستقیم الهی دعوت می­نمود و در این سفرها، با ریاضت و کشتن نفس خویش مردم را به سوی حقیقت متعالی فرامی­ خواند. در سخنرانی‌های پرشورش مردم را از عذابی که در انتظارشان بود می‌ترساند و آنها را از زندگی گناه آلودی که در پیش گرفته بودند برحذر می‌داشت.
در سال ۱۴۹۴ حکومت خاندان مدیچی در فلورانس سرنگون شد و ساونارولا توانست با استفاده از احساسات مذهبی مردم و ایجاد احساس گناه در آنها حکومت را در دست گیرد. بعد از به حکومت رسیدن، تنها کاری که می‌کرد ایراد وعظ و خطابه و ترساندن مردم از جهنم و شیطان بود. وی برگزاری تمام مجالس جشن، کارناوال‌ها و رقص‌ها را ممنوع اعلام کرد و تمام کافه‌ها و قمارخانه‌ها را به نمازخانه و کلیسا و مراکز آموزش علوم دینی تبدیل نمود. در ۱۴۹۷، به دستور وی، تمام پیروانش به جستجوی خانه به خانه منازل مردم پرداختند و کلیه نمادهای هنری و سکولار اعم از آینه‌ها، نقاشی‌ها، کتاب‌ها، مجسمه‌ها، کلاه‌های زنانه، وسایل موسیقی و …. جمع آوری کردند و تمام این وسایل در آتش بزرگی در میدان شهر سوزانده شدند و این آتش بزرگ را به نام آتش عُجب و غرور (Fire of Vanity) نام­گذاری کردند.
البته هنرمندان بزرگی نظیر ساندرو بوتیچلی نیز با این موج خروشان اجتماعی و سیاسی همراه شدند و حتی وی آثار هنری خود را که درون مایه سکولار و دنیوی داشتند، داوطلبانه از میان برد.
ساوُنارولا، جمهوری را ودیعه ای الهی می داند که خداوند به شهروندان فلورانس اعطا کرده است تا آنان خود را از بندگی فرمانروای خودکامه رهایی داده و با آزادی راستین، که از زر و سیم ارجمندتر است، زندگی نمایند. شهروندان این جمهوری، به لطف خداوند از همه خیرات دنیا و آخرت که او آن را حیات سعادتمندانه عیسوی یا بهشت روی زمین می نامد، بهره مند خواهند شد. به اعتقاد وی، فرمانروایی خوب، کار مردان خداگونه است و انسان در هیچ مقامی به اندازه فرمانروایی، نمی تواند به مردم خدمت کند. خداوند فرمانروایان خوب و دادگر را از عامه شهروندان بیشتر دوست دارد و پاداش بیشتری به آنها می دهد. برعکس فرمانروای خودکامه باعث خسران دنیا و آخرت می شود، چرا که باعث تضییع حقوق مردمان شده است.
Hanging_and_burning_of_Girolamo_Savonarola_in_Florence
در اثر فشارهای سیاسی، بحران مشروعیت و همچنین نارضایتی توده مردم و همچنین به دلیل اختلافاتی که وی با پاپ الکساندر ششم داشت، در سال ۱۴۹۷ حکم خلع لباس وی صادر شد و سرانجام الکساندر حکم ارتداد وی را در ۱۴۹۸ صادر کرد. در ماه می ۱۴۹۸ پس از شکنجه‌های فراوان، جیرولامو ساونارولا و دو نفر از نزدیکترین یارانش در دادگاهی مذهبی محکوم به مرگ شدند. پس از اعدام آنان و برای اینکه محل دفن­شان به زیارتگاهی توسط طرفدارانشان مبدل نشود، اجسادشان در همان محل «آتش عُجب و غرور» سوزانده شد!
 مریدان ساوُنارولا می‌گویند گناه وی این بود که با خاندان ستمگر مدیچی درافتاد و به افشای فساد در دستگاه روحانیت کلیسا می‌پرداخت و آن را مغایر با تعالیم مسیح می‌دید. اما روحانیون مرتجع که از تأثیر سخنان انتقادی وی در بین مردم به وحشت افتاده بودند، به او اتهام زدند که ادعای پیامبری می‌کند و تکفیرش کردند.
برای شناخت زوایای این دوره از تاریخ فلورانس می توان رمان تاريخي «رومولا» اثر جورج الیوت را مطالعه نمود.