در طول تاریخ میتوان نمونه هایی از حامیان برابری جنسیت و حقوق زنان را یافت. برای مثال، ملکه تئودورا از روم شرقی یکی از طرفداران وضع قوانینی بود که موجب حمایتهای بیشتر از زنان و آزادیهای بیشتر در امور زنان بود. در قرن یازدهم میلادی، بانو گدایوا (Lady Godiva) همسرکُنت شهر کاونتری انگلستان در اعتراض به مالیاتی که شوهرش از مستاجران خود از اهالی شهر می گرفت، عریان و سوار بر اسب و تنها در حالی که موهایش او را پوشانده بودند به شهر آمد و خواستار تخفیف در این مبالغ مالیاتی شد. کریستین پیزان، اولین نویسنده حرفهای زن در قرن پانزده میلادی، بسیاری از عقاید فمینیستی را در قرن چهاردهم میلادی در مقابله با کوششهایی که جهت محدود کردن ارثبری زنان و عضویت در اتحادیه انجام میگرفت ارتقا داد. همچنین می توان از جنبش و سنت ادبی معروف «قدرت زنان» (Power of Women) در قرون وسطی و رنسانس نام برد که هم در آثار مکتوبی نظیر قصه های کانتربری، تسلی های فلسفه و… مشهود است و هم در آثار هنری نظیر نقاشی های لوکاس کراناخ (پدر)، آرتمیزیا جنتیلسکی و … .
به هر حال، بیش از چند قرن از یکپارچگی فمینیسم به عنوان یک فلسفه گسترده و جنبش اجتماعی نگذشته است. اولین مجمع علمی زنان در سال ۱۷۸۵ در میدلبورگ، شهری در جنوب جمهوری هلند بنیان نهاده شد. در طی این دوره وجود روزنامههایی برای زنان که مبتنی بر موضوعاتی همچون علم بود به خوبی عمومیت پیدا کرد. مری ولستن کرفت با انتشار کتاب «احقاق حقوق زنان» بیگمان یکی از اولین نویسندگانی است که میتوان فمینیست نامیده شود. وی در این اثر مهم، به دفاع از برابری حقوق زن و مرد پرداخته است و در واقع این کتاب پاسخ به کسانی است که تحصیلات را حق زنان نمیدانند. فمینیسم در قرن نوزدهم یک جنبش نهادینه شد تا این که مردم به گونهای افزونتر نسبت به رفتار ناعادلانه با زنان آگاهی یافتند. شارل فوریه سوسیالیست آرمانخواه در سال ۱۸۳۷ کلمه «فمینیسم» را ابداع نمود. در سال ۱۸۶۹، جان استوارت میل کتاب «انقیاد زنان» را به جهت اثبات این که «تبعیت قانونی یک جنس از دیگری اشتباه بوده و یکی از رئوس موانع جهت پیشرفت انسان است» منتشر نمود. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم زنان در بسیاری از کشورها توانستند به حق رای و شرکت در انتخابات دست یابند.
در ابتداي قرن بيستم ميلادي و در جريان موج اول فمينيسم و تلاش براي کسب حق رأي، عده زيادي از زنان خود را فمينيست ناميدند. فمینیستهای اوّلیه را به اصطلاح «موج اوّل» مینامند. بسیاری موج اول فمینیسم را در ارتباط با پیشرفتهای فکری و اقتصادی قرن نوزدهم، بهویژه لیبرالیسم و انقلاب صنعتی میدانند و بر این نظر تأکید دارند که انقلاب صنعتی با کشاندن کار به خارج از خانه و دادن اوقات فراغت به زنان طبقه متوسط، فرصت عملی شدن آن ایده را فراهم کرد. در واقع با انقلاب صنعتی جنبش بورژوازی غرب استثمار نیروی کار زنان و دختران جوان را در پیش گرفت و کار سخت و طاقتفرسا در کارخانهها و کارگاهها را علاوه بر کار منزل به آنها تحمیل کرد. نهضتهای حقطلبانه زنان تا سال ۱۹۶۰ جزء موج اوّل هستند. اوّلین آثار زنان در این موج از نقش محدود زنان انتقاد میکنند، بدون اینکه لزوماً به وضعیت نامساعد آنان اشاره کرده و یا مردان را از این بابت سرزنش کنند. موج اوّل فمینیستی با روشنگریهای مری ولستون کرافت و بیانیه ۳۰۰ صفحهایاش در سال ۱۷۹۲ در انگلستان آغاز شد. این جنبش در طول سالهای بعد، با ظهور موج دوم فمینیسم و موج سوم فمینیسم کاملتر شد. فمینیسم سعی میکند تا ضمن درک دلایل نابرابریهای موجود، تمرکز خود را به سیاستهای جنسیتی، معادلات قدرت و جنسیت معطوف نماید. موضوعهای کلی مورد توجه فمینیسم عبارتند از: تبعیض، شیءانگاری، بیعدالتی و مردسالاری/پدرسالاری. فعالان فمینیست به مواردی مانند حقوق تولید مثل، خشونت خانگی، برابری دستمزد، آزار جنسی، و تبعیض جنسیتی میپردازند. جوهره فمینیسم آن است که حقوق، مزیتها، مقام، و وظایف نباید از روی جنسیت مشخص شوند. به رغم اینکه بسیاری از رهبران فمینیسم زنان بودهاند ولی این بدان معنا نیست که تمام فمینیستها زن بودهاند.
-
در پاسخ به سؤالي درباره چيستي فمينيسم، پاسخي جامع نمي توان داد:
-
گروهي آن را جنبشي سازمان يافته براي به دست آوردن حقوق زنان قلمداد مي کنند؛
-
گروهي آن را چشم اندازي در پي حذف فرودستي، ستم، نابرابري ها و بي عدالتي ها عليه زنان مي دانند؛
-
گروهي نيز آن را يک ايدئولوژي مي پندارند که هدفش نه فقط برابري زنان و مردان که دگرگون سازي تمام ساختارهاي اجتماعي است.
-
تعريف هايي که فمينيستها از فمينيسم ارائه کرده اند تحت تأثير تربيت، ايدئولوژي يا طبقه آن ها شکل گرفته است:
-
فمينيستهاي ليبرال بر لزوم برابري در عرصه عمومي تأکيد مي کنند؛
-
فمينيستهاي مارکسيست نظام سرمايه داري را عامل اصلي تبعيض جنسيتي برميشمارند؛
-
فمينيستهاي راديکال، مردسالاري در حوزه عمومي و خصوصي را زير سؤال مي برند و از نظريات روانکاوانه براي تفسير نابرابري سود مي برند؛
-
فمينيستهاي سوسياليست، مردسالاري و سرمايه داري را با هم نقد مي کنند و راهکار ارائه مي دهند.