“… و بسا کس سر در بیابان نهاد و با وحوش تشنگی کشید … و بسا کس ویرانگرانه دررسید و تگرگ وار بر بوستان ها همه فروبارید.” (فریدریش نیچه)
آیا به راستی می توان برای جریان های هنری و ادبی مختلف، یک زمان دقیق و یک دوره تاریخی مشخص تعین نمود؟ آیا فرضاً سوررئالیسم محصول قطعی و یقینی دوران متأخر است؟ آیا اکسپرسیونیسم زاده دوران مدرن است؟ مارتین اسلین متفکر و نظریه پرداز مدرن عرصه تئاتر و درام، در کتاب «کالبدشناسی درام« در این باب نکته قابل تاملی ارائه می دهد. وی معتقد است اگر شما از میلتون و وبستر بپرسید که آیا متعلق به دوران باروک هستید، یقیناً هر دوی آنها چنین ادعا و برچسبی را انکار خواهند کرد (البته بعدها منتقدان چنین عنوانی را بر این دوره گذاشتند) و یقیناً اگر دیگران میلتون را در جایگاه و ردۀ شخص افراطی و آشفته ای مثل وبستر قرار می دادند عصبانی و برآشفته می شد. با این حال بی تردید برای همۀ ما این دو نفر زادۀ یک دوران هستند که با شیوه ها و اهدافی مختلف، از زبان، مفاهیم، و سبک سدۀ هفده بهره می بردند.
رنسانس شمال اروپا از بسياري جهات با رنسانس ايتاليا تفاوت داشت. اين رنسانس بیشتر بر ديانت، زهد، تقوي، کتاب مقدس و مفاهیم و دکترین مسیحیت سروکار داشت. اين رنسانس بسيار علاقمند بود که اصول دانش و تحقيق را در مورد کتاب مقدس بکار بندد و متني دقيقتر از آن بدست آورد. رنسانس شمال اروپا کمتر از برادر ایتالیایی خود درخشان بود و استوار و محکم در جستجوی پالودن الهیات و تعالیم مسیحیت بود. اما در همین رنسانسی که هنرمندان آن علی الاغلب به دنبال تصویرسازی از چنین درون مایه هایی بودند، نقاشی ظهور کرد که با رویکردی انتقادی و با گسست هنری و بصری در پی ارائه تصویری متفاوت از مسیحیت و البته عصر خویش بود.
هیرونیموس بوش[1] نقاش هلندی قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی را شاید بتوان اولین هنرمند و طلایه دار جنبش سوررئالیسم در مغرب زمین نامید. عمده دلیل شهرت وی، کاربرد نقوش خیالی برای بیان مفاهیم اخلاقی و همچنین روایت داستانهای مذهبی است. بوش بسان یک هنرمند تب زده مخاطبان را با دنیایی از رویاها و کابوسها و تخیلات شگرف مواجه میسازد. وی را شاید بتوان خالق هیولاهای ذهنی و کاشف قلمروهای نادیده خیال نامید. او در مغاک هراس آور ایماژهای قرون وسطی ای غرقه گشت و دلیرانه در آن رهسپار شد. بازنمایی های خیالی و دهشت انگیز وی از شرارت های انسانی و اعمال شیاطین خیره کننده است. نقاشیهای بوش اغلب متضمن ترجمههایی بصری از استعارههای کلامی هستند که از کتاب مقدس و ادبیات عامه به دست آمده است. شاید او تنها هنرمندی بود که به بهترین وجه توانست به ترس هایی که ذهن آدمیان را در سراسر قرون وسطی اشغال کرده بود، صورتی انضمامی و ملموس بدهد. در نقاشی های وی، موجودات به صورت نیمه انسان، نیمه حیوان و نیمه ماشین به تصویر کشیده شده اند. اما تفاسیر متعدد و متنوعی که همچنان بر آثار او سایه افکنده، موجب ایجاد پرسشهایی عمیق درباره ماهیت هنر آن دوره و البته سیاق هنری خود بوش شده است. وی از گرایش به رنسانس سرباز زد و به سلک پیروان این جنبش عظیم هنری نپیوست.
از جمله مهمترین آثار بوش می توان به «باغ لذایذ دنیوی»، «روز قیامت»، «هِی وِین» و «به صلیب کشیدن قدیس جولیا» و «ستایش مجوس» اشاره کرد که جملگی به صورت سه لتی[2] هستند. از آثار غیر سه لتی وی می توان به «هفت گناه کبیره و چهار امر واپسین»، «مرگ و خسیس»، «عمل جراحی سنگ» و «کِشتی ابلهان»[3] اشاره کرد. «هفت گناه کبیره و چهار امر واپسین» که اثری است با تقارن محوری یا پرتویی[4] و متشکل از چهار دایره کوچک است که دور دایرهای بزرگتر هستند و هفت گناه کبیره را نمایش میدهند. بوش در این نقاشی به جای استفاده از داستانهای پر رمز و راز و تلمیحی، از زندگی روزمره برای نمایش گناهان بهره جسته است. در مرکز این اثر، دایره بزرگی است شبیه به چشم که به عنوان چشم خدا رسم شده و مسیح در مردمک آن دیده میشود و زیر این چشم به لاتین نگاشته شده: «به هوش باشید، به هوش باشید، خدا میبیند[5].»
در آثار سه لتی بوش، گویی روایتی خاص از سمت چپ تصویر آغاز و در سمت راست تصویر پایان می یابد. در میان آثار سه لتی وی، شاید نقاشی «باغ لذایذ دنیوی» از نظر بصری و خیالی، بحث برانگیز ترین اثر وی باشد. در دیگر نقاشی های سه لتی وی، عناصر سوررئال کمتری دیده می شود ولی در اثر «باغ لذایذ دنیوی» ما با مجموعه ای شگرف و قابل تاملی از تصاویر و مفاهیم سروکار داریم.
نقاشی «باغ لذایذ دنیوی» شاید مشهورترین و پیچیده ترین اثر هیرونیموس بوش از نظر بصری و معنایی باشد. این سهلتی، چند داستان مربوط به کتاب مقدس و صحنههایی از اعمال کفرآمیز را نشان میدهد که بخشی از آموزه های مهم مسیحیت در سده های میانه بوده است. نقاشی «باغ لذایذ دنیوی» شامل سه قسمت است. تصویر سمت چپ آدم و حوا را به همراه دیگر موجوات زنده در بهشت نشان می دهد. در تصویر میانی، انسان های سیاه و سفید در باغی بزرگ به انحاء گوناگون مشغول کسب لذت و در حال برگزاری انواع مراسم شهوانی هستند. خوشی هایی از قبیل لذتهای جنسی، بازی در آب، سواری بر روی حیوانات، خوردن و آشامیدن، بازی و جست و خیز در طبیعت در این اثر به تصویر کشیده است. در این تصویر میوه های غریب و پرندگان و موجودات خاصی دیده می شود. در وسط تصویر خانه ای شیشه ای همانند زمین وجود دارد که ترکهای بسیاری خورده است و در بعضی تفاسیر، این کره نمادی از شکننده بودن دنیای لذات شهوانی است. در تصویر سمت راست که پیش زمینه تیره ای دارد گویی جهنمی دیده می شود. در تمامی این تصاویر، صورهای مسخ شده ای از طبیعت، انسان و اشیاء به چشم می خورد. میوه ها در قالب های بزرگ و با مقیاسی عجیب هستند. ابزارهای تکنولوژیک و اشیایی شبیه سفینه های کوچک در این تصاویر دیده می شود. حیوانات در اندازه ها و شکل واقعی و طبیعی خود نیستند و برای مثال جغد در آب به سر می برد و ماهی در آسمان است. حتی در تصویر سمت راست، ابزارهای هندسی و آلات موسیقی دیده می شود که تغییر شکل و ماهیت داده اند، چاقویی از میان گوش ها سربرآورده و موجودی مسخ شده بر بالای منبر نشسته است.
همگی این تصاویر غریب، فضایی پر رمز و راز و سوررئال را به وجود آورده که با کل حال و هوای هنری آن دوره بسیار متفاوت است و از بوش هنرمندی نابهنگام[6] ساخته است که گویی از فضا و گفتمان هنری غالب عصر خویش کنده شده و به محیطی ناشناخته پرتاب شده است.
شاید هم بتوان میان فلسفه، ادبیات و هنر پلی زد و از تخاطب و دیالوگ احتمالی میان هیرونیموس بوش، زباستیان برانت و دسیدریوس اراسموس سخن گفت. برانت در سال 1494 بر موضوع بدیعی دست گذاشت و با نگاشتن تمثیل منظوم و هجوآمیز «کشتی ابلهان» گسست بزرگی در تاریخ نظری و ادبی رنسانس پدید آورد. البته این مجموعه شعر سترگ و هجوآمیز، تأثیر شگرفی بر بوش گذاشت و وی اثر هنری با همین عنوان خلق کرد. اراسموس ادیب، منتقد اجتماعی و روحانی کاتولیک هلندی قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی بود که کتابی هجوآمیز تحت عنوان «مدح بلاهت» نگاشت و در این اثر فساد و کج روی های رجال کلیسا را فاش گفت. این کتاب در واقع ادعانامه ای است علیه خشونت، ریا، خرافات و خودپسندی. برخی از متفکران و تاریخ نویسان بر این باورند که هماهنگی بسیاری بین نوشتههای هجوآمیز اراسموس و برانت و نقاشیهای غالباً وحشی، هجوآمیز و انتقادی بوش وجود دارد. این سه به روش های متفاوت هنری و ادبی استفاده نادرست و رفتار رسواییآور بسیاری از کشیشها را تقبیح می کردند و خود را موظف می دانستند که فساد موجود زمانه را در آثارشان هجو کنند.
در هر حال، می توان بوش را نوعی گسست از اپیستمه و گفتمان حاکم عصر خویش قلمداد کرد که در خارج از فضای هنری و نظری موجود به طرح موضوعاتی بدیع و شگرف پرداخت. وی با روح متلاطم و ناآرام خویش نوعی هنجارگریز بود و بسان اراسموس در ستایش امر نامعقول و نامعمول همت گمارد و با قبای رِندی خویش، به نقد و هجو اصول مسلم زمانه و شکستن قفل جهالت مشغول شد.
بعد از مرگ بوش، فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا تعدادی از آثار وی را خریداری کرد و هم اکنون موزه دل پرادو، در مادرید مالک شش نقاشی دوران ساز از هیرونیموس بوش است: «ستایش مجوس»، «باغ لذایذ دنیوی»، «هفت گناه کبیره و چهار امر واپسین»، نقاشی سهلتی «هی وین» و «عمل جراحی سنگ» (مداوای مجنون)[7].
[7] فوکو در کتاب «تاریخ جنون» و با اشاره به این نقاشی هیرونیموس بوش معتقد است که دکتر معالجه گر در این تصویر از بیمار به ظاهر مجنون، دیوانه تر است و دانش کذب و دروغین این دکتر موجب شده تا دیوانگی مفرط خود را بر همه و از جمله خودش آشکار کند.