این مقاله در مجله چشم انداز ایران، شماره 98 (تیر و مرداد 95) به چاپ رسید.
«هر آنچه که در آن روح یا ذهن انسان خود را عینیت بخشیده است، در حیطۀ علوم انسانی قرار می گیرد. و دایرۀ علوم انسانی همانقدر گسترده است که دایرۀ فهم؛ و فهم موضوع حقیقی خود را در عینیت یافتگی خود زندگی دارد.» (ویلهلم دیلتای)
یکی از سؤالاتی که گریبانگیر نظام فکری کشور در عرصۀ سیاست و جامعه بوده این است که چرا حوزه های علوم انسانی تخصص محسوب نمی شوند و یا حداقل نگاه تخصصی به آن وجود ندارد و این فقدان رویکرد نظری و تخصصی به علوم انسانی چه تأثیراتی بر فرهنگ سیاسی کشور خواهد داشت؟ می توان به بیان ساده و مجمل گفت که در كشور ما، افرادی كه وارد حوزۀ سیاست و تصمیم گیری های کلان اجتماعی و سیاسی میشوند، اغلب دانش آموختۀ دیگر رشته ها هستند و گویی در ایران، ردای دانش و علم صرفاً بر قامت پزشکی و مهندسی است و بس. البته این موضوع در تاریخ اجتماعی ایران مسبوق به سابقه است و می توان خاستگاه آن را در رویارویی ایران با سپاه روسیه در زمان فتحعلی شاه قاجار و دوران ولیعهدی عباس میرزا دانست. عباس میرزا در صحنه های این نبرد متوجه تفاوت روشها و صنایع نظامی میان ایران و روسیه می شود و شاید اولین رویارویی ایرانیان با دنیای جدید در این نبردها شکل می گیرد. بعد از این نبردها، حکومت در ایران پیشرفت و ترقی را در دستیابی به تکنولوژی غربی می داند و همین امر خود موجب می شود تا علوم مهندسی و نظامی در کشور رشد چشمگیری داشته باشد و علوم انسانی به کناری نهاده شود. این در حالی است که ورود غرب به دوران جدید از رهگذر مسیری کاملاً طبیعی و تدریجی و از دلِ پیش زمینه های فکری و فرهنگی بوده است، اما چنین آغازی برای ایرانیان به صورت ناگهانی و فاقد ریشه های لازم بود. توجه به دستاوردهای عینی غرب بدون درک زمینه های ذهنی، فلسفی و اجتماعی موجب شد تا ایرانیان صرفاً شیفتۀ فنون نظامی و صنایع غربی شوند (رهبری، 1391: 96). از این رو، اولین گروه محصلانی که در زمان عباس میرزا برای کسب دانش جدید به اروپا اعزام شدند، بیشتر با هدف فراگیری علوم نظامی، مهندسی، پزشکی و داروسازی بود و اساساً اعتنایی به فراگیری و بسط و نشر علوم انسانی و اجتماعی نمی شد. این روند در تاریخ اجتماعی و فرهنگی ایران مدام در حال بازتولیدشدن بوده و نسل به نسل منتقل شده تا جایی که علوم انسانی به علومی مهجور و گاه رهزن سلامت جامعه قلمداد میشود. در این جستار سعی میگردد تا به نقش سرنوشت ساز علوم انسانی در شکل گیری فرهنگ سیاسی و اجتماعی کلان کشور و همچنین شیوۀ تفکر و سبک زندگی ایرانیان پرداخته شود.
-
به بیان کلی، علوم انسانی به چگونگی شکل گیری صورت های آگاهی در جریان زندگی روزمره میپردازد. علوم انسانی عرصۀ زیست جهان ها است. زیست جهان خاستگاه مبانی فرهنگی، همبستگی های اجتماعی و هویت شخصی است و روابط نمادین، ساختارهای هنجاری، جهان معنا و عمل ارتباطی و تفاهمی مبنای آن را تشکیل می دهد (معینی علمداری، 94: 12). علوم انسانی به ما این مجال را میدهد تا نسبت به پذیرش و گشودگی و چندگونگی افق زیست جهان تن دهیم و آن را جدی بگیریم. از طرفی دیگر، مفهوم فرهنگ سیاسی جانشین مفهوم قدیمی «منش ملّی» است که می توان ریشۀ آن را در آراء شارل دو منتسکیو یافت. در دوران معاصر، گابریل آلموند و سیدنی وربا اصطلاح فرهنگ سیاسی را بر منش ملّی ترجیح داده اند، زیرا اصطلاح فرهنگ سیاسی امکان استفاده از چارچوب های مفهومی رایج در انسان شناسی، جامعه شناسی و روانشناسی را فراهم میکند (چیلکوت،1390: 342). طبق تعریف آلموند و وربا «فرهنگ سياسي عبارت است از نظام باورهاي تجربهپذير، سمبلها و ارزشهايي که پايۀ کنش سياسي است» (Verba & Almond, 1963). فرهنگ سیاسی شامل جهت گیری ذهنی ملتها، گروههای اجتماعی یا افراد به سیاست است و تا حدی الگوهای رفتار سیاسی را شکل می دهد. نظام باورهای مذهبی، زبان، ارزشهای اجتماعی، ادراک ذهنی از تاریخ و سیاست، چگونگی بازنمایی احساسات، معرفت ها و تأملات سیاسی که محصول تجربۀ خاص تاریخی ملتها و گروه ها است و چارچوب بازخوردی و رفتاری ای که نظام سیاسی در آن جای گرفته در ذیل مفهوم گستردۀ فرهنگ سیاسی وجود دارد. فرهنگ سیاسی ترکیبی است از ابعاد روانی و ذهنی که در عرصۀ عمومی و خصوصی در جریان است.
-
با تعاریف و تعابیر مذکور، نقش علوم انسانی و ارزش نظام های ذهنی کنشگران در شکل گیری پدیده های اجتماعی و سیاسی بسیار حائز اهمیت است. در حقیقت نوع فرهنگ سیاسی جوامع اعم از فرهنگ سیاسی محدود (کوچک اندیشانه) ، فرهنگ سیاسی تبعی (پیرومنشانه) و فرهنگ سیاسی مشارکتی در شکل گیری ذهنیات و همچنین عینیات جوامع نقش بی بدیلی خواهد داشت. حال فرض کنیم در جامعه ای، علوم انسانی به عنوان رکن اصلی فرهنگ سیاسی مشارکتی، مجالی برای نفس کشیدن نداشته باشد. اصولاً در جوامعی که فرهنگ سیاسی محدود و تبعی و ناکارآمد دارند، میان نقش های مختلف آمیختگی وجود دارد و هر فردی چندین نقش را به طور همزمان بر عهده دارد. در این نوع جوامع، تقسیم کار وجود ندارد و هیچ حوزه ای تعریف تخصصی و ویژه ای ندارد. برای مثال در این نوع جوامع، افراد از حوزه های فنی و تجربی عهده دار مسئولیت های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی می گردند و یا حتی به ارائۀ طریق و نظریه پردازی در حوزه های علوم انسانی مشغول می شوند. حال این سؤال به وجود می آید که آیا منطقی است برای معالجۀ درد و بیماری انسان، به عالم علوم اجتماعی یا سیاسی مراجعه گردد؟
-
در 60 سال اخیر تاریخ اجتماعی و سیاسی فرانسه، تقریباً تمام رؤسای جمهور، نخستوزیران و اعضای كابینهها از دو دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند که عموماً حقوقدان بوده اند یا تحصیلاتشان با علوم سیاسی یا اقتصاد مرتبط است. اما تاریخ نظام آموزشی و کادرسازی در عرصۀ سیاسی ایران به وضوح گویای این واقعیت است که مبنای مدیریت در سطح کلان، فراگیری علومی نظیر ریاضیات، علوم پایه، مهندسی و پزشکی بوده است. این برخلاف روند کشورهای صنعتی است که از اواسط قرن نوزدهم علوم مدیریت، حقوق، جامعه شناسی و اقتصاد اولویت یافتند و با مطالعات عمیق در مورد انسان و زندگی اجتماعی او، مبانی و نظریه های مهمی را در طراحیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ارائه دادند. شاید دلیل اولویت مهندسی و پزشکی بر علوم انسانی در کشورهایی نظیر ایران، مصر و پاکستان، مقدم بودن عناوین تحصیلی و فیگور بر دانش است که البته به ریشه دار بودن نظام های پادشاهی و استبدادی برمی گردد. یکی از معضلات بزرگ جامعۀ ایران که با گذشت زمان نیز تشدید شده، حاکمیت مدیریتی و تصمیم گیری مهندسان و پزشکان در صحنه های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است. فقدان آشنایی این طیف گسترده از تحصیلکرده ها با پیچیدگی های نظری علوم انسانی باعث تغافل و تهاون در شناخت پدیده های عمیق انسانی و اجتماعی شود. به عنوان مثال، کسی که بیش از دوازده سال در بهترین دانشگاه های جهان، «علم اقتصاد» خوانده است، باید ساعتها و روزها وقت صرف کند تا مهندس برقی را که هم اکنون در سمت تصمیم گیریهای اقتصادی قرار گرفته است، اقناع کند. و یا دانش آموخته ای که سالها علم سیاست یا روابط بین الملل خوانده و به تراکم شناختی دست یافته است، باید فرضاً یک چشم پزشک را که در مقام تصمیم گیری سیاست خارجی قرار گرفته، آگاه سازد. نمونه هایی از این دست، حکایت از آشفتگیِ ساختاری در حوزۀ فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایران دارد که منجر به اختلال در هرم، سازمان، نظم و منطق میگردد (سریع القلم، 1392: 167-168). دوری از مباحث تئوریک علوم انسانی و همچنین نقش کمرنگ مطالعات جوامع، دولتها، ساختارهای سیاسی و … بیگمان موجب این آشفتگی ساختاری است و به شکل گیری فرهنگ سیاسی محدود و تبعی منجر خواهد شد. توجه بنیادین علوم انسانی به مفهوم اجتماع در واقع توجه به چارچوب های خلاقیت بشری است. اجتماع پایۀ زندگی مشترک را می سازد و در قابِ زندگی اجتماعی است که می توانیم به حظّ و برخورداری و تملک مشترک چیزها دست یابیم. گسترش علوم انسانی و ارج نهادن غیرابزاری به این علوم در تمامی ساحت های زندگی موجب بسط داستان ها، حلقه ها، روایت ها و تفاسیر مشترک میان افراد خواهد شد.
-
چنین نظام مدیریتی در سطح کشور ریشه در نوع نظام آموزشی کشور نیز دارد. دانش آموزان از همان سالهای ابتدایی تحصیل، تحت تأثیر فضای هژمونیک آموزش قرار می گیرند و می آموزند که دروسی نظیر ادبیات، اقتصاد، علوم اجتماعی، علوم سیاسی، تاریخ و … چندان اهمیتی ندارد و از این رو، تمام انرژی خود را صرف دروس هژمونیکی نظیر ریاضیات، فیزیک، شیمی، هندسه و … می کنند. از طرفی دیگر نظام آموزشی در ایران به دلیل سبقۀ پاتریمونیال، افراد را وامی دارد که خواست های واقعی، افکار، دارایی ها و ارتباطات خود را پنهان کنند و در نتیجه، سلامت روانی و اجتماعی افراد را مخدوش می کند. اینکه ایرانیان شفاف و صریح سخن نمی گویند و عمل نمی کنند، امری ژنتیک نیست بلکه نتیجۀ ساختارهای اجتماعی و عمومی است. اینکه شهروند ایرانی عموماً احساسی و هیجانی است و حوصلۀ دقت و فکر در پدیده های اطراف خود را ندارد و گاه حتی بدیهیات را هم منکر می شود، به طور طبیعی نتیجۀ نوع و ماهیت نظام آموزشی است. به بیان دقیقتر، به دلیل فقدان بهره گیری از علوم انسانی به عنوان علومی برای پیشبرد مفاهمه، تفسیر و استدلال، اصولاً نحوۀ نگرش و تفکر غالب اکثر ایرانیان در طی قرنهای متمادی به صورت اسفنجی است. روش اسفنجی[1] بدین معنا است که فرد فقط جذب می کند و به دنبال جذب حداکثری اطلاعات است. در عصر جدید، بسیار آسان و سریع می توان اطلاعات را از منابع مختلف گرفت و به حافظه سپرد. اما برای اینکه نقش پویا و فعالی در حیات اجتماعی و سیاسی داشت باید از این روش عبور کرد و به روش غربالی[2] رسید (براون و کیلی، 1393: 6-8). در این روش فرد خود را با سؤال های بسیار روبرو می بیند و با عطش فراوان به محک دعاوی و گزاره های موجود می پردازد و متعاقباً از ابزار استدلال بهره می جوید و از اسلوب و رویکردهای خودپرورانۀ عادت پرست دوری می گزیند. به بیان دیگر، فرد با اتخاذ روش غربالی علاوه بر یادگیری به دنبال ارزیابی انتقادی مفاهیم و پدیده ها نیز هست. در جامعۀ معاصر ایران، به دلیل هجوم گستردۀ کالاهای مصرفی و البته تشویق به مصرف از طریق رسانه های جمعی و سایر بخش های جامعه، تفکر غربالی از جایگاه مناسبی برخوردار نیست.[3] مادامی که افراد به صورت مصرف کنندگان و تماشاچیان خنثی (رویکرد اقتدایی) در عرصه های اجتماعی و مدنی حضور پیدا کنند، قطعاً از خودبیگانه خواهند شد و نگاه انتقادی به پدیده ها و مفاهیم محلی از اعراب نخواهد داشت. لازمۀ تفکر غربالی مشارکت فعالانۀ اعضای جامعه است. در تفکر اسفنجی، افراد صرفاً به عنوان دریافت کنندگان اطلاعات نقش بازی می کنند و جایی برای پرسش و تبادل آراء باقی نخواهد ماند. شیوۀ تفکر اسفنجی در ایران ریشه در نوع آموزش اجتماعی و سیاسی دارد. جامعۀ فرهنگی، جامعه ای منطقی است که شیوۀ حفظ کردن را نمی آموزد، بلکه درگذر زمان، شیوۀ تفکر عمیق و انتقادی را بازتولید می کند. مبنای توسعۀ فرهنگ سیاسی، تربیت عقلی یک جامعه است. شیوۀ آموزش مباحث فرهنگی و اجتماعی در جوامعی نظیر ایران به صورت ریاضی وار و الگوریتمی[4] می باشد که ماحصل آن تقدیرگرایی، یقین گرایی و اطاعت پیشگی است؛ یعنی آموزش از طریق گوش دادن و سپس حفظ کردن و دوباره تکرارکردن. اما برای نیل به یک فرهنگ سیاسی پویا، شیوۀ آموزش باید مشارکت جویانه و اکتشافی[5] باشد که در آن افراد بتوانند سؤالها و تردیدهای خود را به صورت شفاف در همۀ حوزه ها مطرح کنند و مجدّانه به دنبال کشف و کاوش سرزمین های بکر حیات اجتماعی و فرهنگی باشند. بی اعتنایی به شیوۀ آموزش مشارکت جویانه درحقیقت غفلت از پیچیدگی های روانی و اجتماعی انسان است. برای نمونه پس از به قدرت رسیدن هیتلر، نه تنها مطالعات فلسفی و جامعه شناختی در آلمان به شدت افول کرد، بلکه سیر فکری که به زیست جهان می انجامید قطع شد و ضربۀ مهلکی به علم وارد آمد. طبق آمار موجود پس از قبضۀ قدرت توسط نازی ها، تنها در سال 1933 میلادی دو سوم استادان جامعه شناسی در دانشگاه های آلمان شغل خود را از دست دادند. البته نازیها با برخی تفکرات مانند تاریخی گری، کل انگاری، ایدئالیسم و داروینیسمِ اجتماعی مشکلی نداشتند! به شرط آنکه خلاف اصول حزبی نبوده و چه بهتر که مؤید آن باشد (معینی علمداری، 1394: 63). این مسئله هم اکنون نیز گریبانگیر کشورهای خاورمیانه است و طبق آمارهای موجود اساساً دانشمندان طعمۀ آسانی برای تفکرات تروریستی هستند. در سیزدهم مارس 2015، نشریه گاردین در گزارشی از پیوستن 17 نفر از دانشجویان پزشکی دانشگاه خرطوم لیبی به داعش خبر داد. در گزارش دیگر که در مورخ سوم دسامبر 2015 میلادی در همین روزنامه به چاپ رسید، آمارها حاکی از آن است اکثر فارغ التحصیلانی که به گروه های تروریستی در خاورمیانه پیوسته اند، در رشته های مهندسی، علوم پایه و پزشکی درس خوانده اند (Vallely: 2015). در واقع، نوع تفکر، آموزش و عقلانیت مهندسی که در این رشته ها و حوزه ها به کار می رود، نشان می دهد که چگونه دانشجویان علوم فنی و مهندسی، شکار آسانی برای گروهک های تروریستی نظیر داعش هستند.
-
متئو آرنولد، شاعر و نظریه پرداز فرهنگی اهل انگلستان در قرن نوزدهم، در اولین گزارش خود به عنوان یکی از بازرسان ملکه در مدارس ابتدایی، از فقدان فرهنگ ذهنی معلمان شکایت می کند. آرنولد از معلمان می خواهد بخشی از آثار بهترین نویسندگان انگلیس را مطالعه کنند. به عقیدۀ او این نوع آموزش، دانش آموزان را تعالی می بخشد. وی معتقد بود که تعلیمات رایج در مدارس انگلستان به انبارکردن بیش از حد اطلاعات می انجامد و موجب زوال فرهنگ می شود (جانسون، 1378: 40). مطابق نظر آرنولد، فرهنگ سه جنبه دارد: هماهنگی، عمومیت و عمل. باید این مجال را فراهم کرد تا افراد با استدلال و کاوش به نتایج عینی و عقلانی دست پیدا کنند و از تجویز صرف و بی مبنا اجتناب کرد. مطالعۀ بهترین اندیشه ها و گفته ها برای این باید باشد که افکار و آرای خود و دیگران را در معرض نقد و بررسی قرار دهیم. در یک جامعۀ سالم و متعادل، حس مشترک و نظریه ها باید پویا باشد. حس مشترک و نظریه ها جزء واقعیت های فرهنگی و تاریخی هستند و مانند سایر واقعیت های فرهنگی به پهنۀ زیست جهان تعلق دارند. در عین حال، نمی توان اجتماعی بودنِ دانش، خاستگاه اجتماعی و توزیع اجتماعی آن را نادیده گرفت. علوم انسانی مجال واسعی برای حیات اجتماعی افراد مهیا می کند تا بتوانند راه و رسم زندگی و ارتباط های محیطی مؤثر را بکاوند و دانش عمیق را تجربه کنند. از طرفی دیگر، توسعۀ واقعی در عرصه های علمی و تکنولوژیک نیز در گرو مباحث فرهنگی و اجتماعی است. به بیان آمارتیا سن، فیلسوف و اقتصاددان هندی معاصر، برخورداری از سرانۀ محصول ناخالص ملّی بالا اما اندک مایه بودن در موسیقی، هنرها، ادبیات و دیگر شاخه های علوم انسانی و فرهنگی، به کامیابی اساسی و حقیقی در امر توسعه نمیانجامد. تعجب آور نیست که بانک جهانی، به عنوان نهاد پیشگام توسعه، در سالهای اخیر توجه خاصی به عوامل فرهنگی داشته است و بر نقش این عوامل در فرایند توسعه تأکید فراوان دارد (سن، 1394: 80).
حاصلِ جمع نوع آموزش و نوع تفکر میتواند در شکل گیری نوع فرهنگ سیاسی (محدود، تبعی یا مشارکتی) جامعۀ ایران مهم و حیاتی باشد. جامعه ای که با آموزش نادرست، نادیده گرفتن علوم انسانی، و عدم توجه به مبانی فرهنگ و سنت پیشین خود حرکت میکند قطعاً بنیان های سست و شکننده ای در عرصۀ اجتماعی و سیاسی خواهد داشت. لذا هرچه تفکر و آموزش نقادانه تر و فعالتر باشد و نقش و نفوذ مبانی علوم انسانی در آن بیشتر باشد، قطعاً فرهنگ سیاسی پویا و مشارکتی خواهد شد و شهروندان از هوای کافی برای تنفس در یک محیط عقلانی متمتع می گردند.
پی نوشت ها:
-
sponge approach
-
panning- for gold approach
-
به بیان جامباتیستا ویکو، متفکر پرآوازۀ ایتالیایی قرن هفدهم و هجدهم میلادی، این وضع نوعی بربریت دوم است که حاصل تجمل طلبی، مادی گرایی و خودخواهی روزافزون اعضای جامعه است و در چنین موقعیتی، روح و ارادۀ افراد منزوی می گردد و پیوندهای اجتماعی از هم می گسلد.
-
algorithmic
-
heuristic
منابع:
-
براون، ام. نیل و کیلی، استیوارت ام. (1393)، راهنمای تفکر نقادانه (ترجمۀ کورش کامیاب)، تهران: نشر مینوی خرد.
-
جانسون، لزلی (1378)، منتقدان فرهنگ (ترجمۀ ضیاء موحد)، تهران: انتشارات طرح نو.
-
چیلکوت، رونالد (1390)، نظریه های سیاست مقایسه ای (ترجمۀ وحید بزرگی و علیرضا طالب)، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا.
-
رهبری، مهدی (1391)، مشروطۀ ناکام، تهران: انتشارات کویر.
-
سریع القلم، محمود (1392)، فرهنگ سیاسی ایران، تهران: نشر فروزان.
-
سن، آمارتیا (1394)، فرهنگ، هنر و توسعه (گردآوری و ترجمۀ کاظم فرهادی)، تهران: نشر چشمه.
-
معینی علمداری، جهانگیر (1394)، زیست جهان و اهمیت آن برای نظریۀ سیاسی، تهران: نشر رخ داد نو.
Verba, S. and Almond, G. (1963), The Civic Culture: Political Attitudes and Democracy in Five Nations, Princeton: Princeton University Press.
Vallely, P. ”Are scientists easy prey for jihadism?”, Guardian Daily Newspaper (Website), December 2015.