چند سال پیش مطلبی درباره نقاشی و سوررئالیسم در همین وب سایت نوشتم و این سوال را مطرح کردم که آیا مکاتبی نظیر سوررئالیسم یا اکسپرسیونیسم محصول قطعی دوران مدرن است؟ اینک بعد از گذشت چند سال فکر می کنم بد نباشد این سوال را نیز مطرح کرد که تاریخ شروع سوررئالیسم در مدیریت و سیاستگذاری چه موقع بوده است!
عطار حکایتی دارد که می تواند مدخل خوبی برای یادداشت حاضر باشد:
«گفت: خواب بدی دیدم. دیدم که خلایق به هیئت گاوان و گوسپندان جملگی سر در آخوری فروبرده به چریدن مشغولند.
پرسیدم: تو چه میکردی؟
گفت: من نیز چون خلایق.
پرسیدم: پس چه فرق میان تو و ایشان؟گفت: آنها میخوردند و میخندیدند، من میخوردم و میگریستم!»
از این دست خواب و رویاهای سورئالیستی که پیشتر در ادبیات، هنر، موسیقی و سینما ظهور و بروز داشت، به لطف مدیران و دست اندرکاران خوش ذوق کشور، اینک در عرصه مدیریت هم نمود پیدا کرده است.
در این روزها که سنگ فتنه از عالم می بارد و شعور متعارف حکم می کند که حاکمان ملک جم صبر و متانت و خرد پیشه کنند تا – بمنه و کرمه – انشااللّه از گردنه دشوار اوضاع جاری به سلامت نسبی درگذریم، هر روز، واقعه ای طریف رخ می دهد. در کنار تورم، رکود، معضل عرصه بین الملل، ملخ و … ماجراهای حیرت انگیزی در سال جدید، هوش از سر همه ما برده است. سیل در فروردین ماه شاید در کنار نمایش ناکارامدی سیستم، بیانگر پوچی و بیهودگی تام و تمام نظام مدیریت کشور بود. تهدید یک مسئول وزارت امور خارجه به اخراج تبعه های افغانستان، ماجرای قتل میترا استاد و نمایش ساموئل بکت وار صدا وسیما در این غائله بر غلظت پوچی و بلاهت در سال جدید افزود. مسابقه فینال جام حذفی نیز شاید اوج شاهکار سوررئالیستی در تاریخ مدیریت کشور باشد. گویی وقتی به وقایع دور و بر می نگریم در خواب هستیم. تابلوی مدیریت کشور سراسر از صحنه های وهم آلودی است که امثال بنده که در رسته علوم اجتماعی درس خوانده ایم، نمیتوانیم با متر و معیار روش شناختی علم سیاست به سراغ آن برویم. دیوانگی مفرط و جنون تصمیم های غلط با ریتم عجیبی در حال نمایش است و اصولا نمی دانیم کدام روش علمی برای تبیین این همه بلاهت به کار می آید. نمایش فساد اخلاقی مسئولان شهر بابل چیزی کم از نقاشی های رویاگونه هیرونیموس بوش ندارد. سیل در گلستان آمد و مسئول مربوطه در سفر خارجی بود و به زور او را برمی گردانند تا اوضاع را رتق و فتق کند. شخصب به قتل می رسد و اسلحه قاتل در دستان مبارک گزارشگر صدا و سیما است. دادگاه های اختلاس گران بانکی برگزار میشود و هریک تهدیدهایی نثار مسئولان کشور میکنند. بازی فینال جام حذفی فوتبال چند بار در طی دو ساعت لغو می شود و در نهایت ساعت ۲۳:۱۵ به دستور تلفنی وزیر ورزش برگزار می شود و تا ساعت ۲ بامداد به طول می کشد. اگر آندره برتون اینک زنده بود قطعا قطعاتی دیگر به مانیسفت سوررئالیسم خود الصاق میکرد. به باور من، ما در زمانه ظهور سوررئالیسم در عرصه مدیریت کشور هستیم. مدیران کشور همچونکاراکترهای فیلم های بونیوئل گویی همه چیز را به شوخی گرفته اند. نمایش وهم آلود امروز که با چاشنی وحشت همراه است نشانه تاریکی های ساختارهای مریض دیروز است. مدیریت کشور یاداور همان تابلوی معروف رنه ماگریت است که عکس یک پیپ را نشان میدهد اما اسم تابلو چیز دیگری است: «این یک پیپ نیست»! هر مسئولی به سرعت هر اقدام غلط خود را تکذیب می کند و ما با دهان باز به این فکر میکنیم که نکند ساختار و عملکرد چشمانمان بر هم خورده است. تغییر عقیده و چندزیست بودن مسئولان کشور بسان همان فیلم «میل مبهم هوس» لوئیس بونیوئل است. در این فیلم، نقش کونچیتا را دو بازیگر زن ایفا میکنند! و این بیننده را واقعا گیج می کند ولی برای کسانی که با فضای سوررئال فیلمهای استاد آشنا هستند این امر چندان هم عجیب نیست. مدیریت و تصمیم گیری در کشور از جنس همان شخصیت پردازی بونیوئل است. من فکر میکنم باید از توسعه و گذار به لیبرالبیسم و دموکراسی و جامعه مدنی و …. که دهه ۷۰ ظهور کرده بود و البته در دهه قبل الی یومنا هذا بر سرش کوبیدند، آرام آرام دست بشوییم و به همین راضی باشیم که بتوان کمی از غلظت سوررئالیسم بکاهیم و به مسیر رئالیسم جادویی گذر کنیم! که البته این دستاورد محتمل خود بسان هزار توسعه یافتگی است و باید کلاهمان را بالا بیندازیم! مسابقه فینال جام حذفی در شبانگاه ۱۲ خرداد و بامداد ۱۳ خرداد نشان داد که واقعیت آن چیزی نیست که ما فکر میکنیم بلکه آن چیزی است در رویا و خواب مسئولان میگذرد! اینک سوررئالیسم و دادائیسم دست در دست یکدیگر با ابزارهای متنوعی همچون مسئولان خوش قریحه، ما را به لبه پرتگاه برده اند و ما منتظر آخرین هذیان آنان هستیم. خیرالله انفسکم!!!