پاول کارل فایرابنت فیلسوف اتریشی (1924-1994) و استاد دانشگاه کالیفورنیا (1958-1989) راه پر پیچ و خمی در عرصه تاریخ معاصر فلسفه و علم پیمود. وی در جریان جنگ جهانی دوم و به هنگام عقب نشینی در مقابل هجوم ارتش سرخ مجروح شد و تا پایان عمر با عصا راه می رفت. وی از طریق آشنایی با فلیکس ارنهافت فیزیکدان برجسته، به علم فیزیک علاقمند شد و تجارب ارنهافت در شکل گیری اندیشه های وی سهم بسزایی داشته است. فایرابنت در ابتدا موضعي پوزيتيويستى اتخاذ کرد و تحت تاثیر پوپر قرار گرفت و بعدها شیفته ویتگنشتاین شد و حتی به كیمبريج رفت و نزد ويتگنشتاين فلسفه آموخت. اما این شرایط دیری نمی پاید و فايرابنت در اوايل دهه ۱۹۷۰ کوشيد تا خود را از قفس ابطال گرايى پوپري آزاد كند و توصيف آنارشیستی خودش را از روش علمى بيان دارد. وی در کتب خود تحت عنوان های «برضد روش»، «علم در جامعه آزاد»، «وداع با عقل»، «استبداد علمی»، «دانش، علم و نسبی گرایی» و … نظریات بدیع و البته متهورانه و ساختارشکنانه ای در باب تاریخ علم، عقلانیت غربی، استبداد علمی ارائه داد.
شاید هسته اصلی نظام فکری و فلسفی وی را بتوان در حملات تند وی درباب هر گونه روششناسی در علم قلمداد کرد. در دیدگاه فایرابنت، روششناسیهای علم موفق به ارائه قواعد مناسب و معقولی جهت هدایت فعالیت دانشمندان نشده است، و با توجه به پیچیدگی تاریخ اصولاً انتظار اینکه علم براساس چند قاعده ساده روش شناختی قابل تبیین باشد بسیار نامطبوع به نظر می آید.
ديدگاه هاي مهم و برجسته فلسفه علم تا به حال (چه در عصر پیشاپوپری و چه پساپوپری)، در هر صورت در دنياي روش سير مي کردند. ديدگاه آنارشيستي که توسط فایرابنت مطرح شد، مدعي گونه ای ديگر است. طبق ديدگاه فایرابنت براي نظريه ها نه مي توان روش تعيين کرد و نه برنامه ي پژوهش طراحي. به عقيده ي وي نمي توان براي تفکيک علم و غير علم معياري ذکر کرد. روش شناسي آنارشيسم وی به طراحي روش علمي بدبین است و آن را عامل محدود ساختن علم مي داند. فایرابنت تصريح مي کند که صاحب نظرانِ نظريه شناخت تصور مي کنند که حصول به شناخت در هر زمينه در نتيجه رعايت قواعد و اصولي است که در امرِ پژوهش تحقق مي يابند. اما تاريخ انديشه ها و نهادها نشان مي دهد که کار عملي دانشمندان با اين قواعد و اصول همخواني ندارد. اين در حالي است که تاريخ نشان مي دهد اگر موفقيتي در کار دانشمندان بوده به جهت تخطي و گسست از اصول و قواعد مفروض (و نه در نتيجه پيروي از آن ها) بوده است. در ذیل به برخی از مهمترین اصول نظری وی در باب علم، ماهیت علم و نقش اجتماعی آن اشاره می شود:
-
فایرابنت معتقد بود که عصر روشنگری با تأکید بسیار بر عقلانیت در پی آن بود تا مرجعیت و حاکمیت کلیسا را به چالش کشد تا بستری را برای مفاهیمی نظیر آزادی، برابری و فردگرایی مهیا سازد. این عقلانیت که گمان میشد والاترین شکل از علم است، خود سنتی شد که جایگزین کلیسا گردید و تمام امور اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و آکادمیک را در زیر سیطره خود قرار داد. فایرابنت معتقد بود که علم نمونه اعلی و والای عقلانیت نیست، بلکه عقلانیت خود سنتی در میان سنتهای دیگر است و هیچ رجحانی نسبت به دیگر سنت ها ندارد. علم به نوعی ايدئولوژي انحصارگرا و سرکوبگر مبدل شده که در واقع جای مذهب را گرفته است. همه جا حق با علم است و هر رویارویی با علم محكوم به شكست است.
-
فایرابنت بر این باور بود نه تنها هيچ يك از روش شناسى هايى كه تاكنون براى علم مطرح شده کاملا موفق نبوده اند، بلکه جستجو براي دستيابي به قواعدي واحد جهت تصدیق و ابطال نظريه ها و بازسازي منطقي فرايند پيشرفت علم، امری بی فایده است. وی با نقد روش شناسي اثبات گرايي و ابطال بيان مي دارد که وقتي هيچ روش معقولي براي تصدیق و ابطال نظريه ها وجود نداشته باشد، ديگر نمي توان علم جديد را برتر از ساير معرفتها دانست، لذا افراد در گزينش هر باوري آزاد هستند و هيچ معيار مشترك و جهان شمولی براى مقايسه دو نظريه رقيب وجود ندارد و انتخاب بين نظريه هاى علمي نهايتاً امرى شخصى است. نتايج علم و محصولات آن در درون پارادايم علم، عقلاني مي باشند و اين عقلانيت نسبت به كساني است كه در درون اين پارادايم قرار دارند، لذا نمی توان این اصول را به پارادايم هاي ديگر مانند معرفت ديني، فلسفي، عرفانی و … بسط و تسری داد.
-
برای آزمایش یک نظریه، به نظریه جدید دیگری نیاز داریم. تکوین و تکامل نظریه جدید، نیاز به زمان بسیار دارد و ممکن است هرگز به نقطه پایانی نرسد. پس باید انتظار پیشه کرد و بسیاری از شواهد تعیینکننده را تا حصول به نتیجه نادیده گرفت و آنها را مسلم و قطعی نپنداریم. برای مقایسه و داوری عادلانه باید به نظریههای رقیب فرصت برابری داد.
-
وی به تأسی از فوکو معتقد است که حقیقت همیشه حقیقتی برای کسی است. گروه هایی با تمایزات تاریخی، جغرافیایی، ایدئولوژیکی و … جهان را به گونه های متفاوتی می بینند و آنان که دانش را می سازند در شکل گیری حقایق آن دخالت دارند. جهان نگری های آنان وجه اشتراک قابل توجهی ندارد و به مقیاس های مشترکی تحویل پذیر نیستند. از همین رو، برای مثال دو نظریه خلقت انسان و تکامل انواع داروین از آنجا که مبانی مشترکی ندارند باید در کنار هم در مدارس تدریس شوند.
-
فايرابنت براي آنارشيسم پيامد سياسي نيز قائل است و مي گويد نبايد دانشمندان و حاکمان، مفهوم و رویکرد خاصی از علم را به مردم ديکته کنند، بلکه خود شهروندان بايد آزادانه تصميم بگيرند، همان طور که پژوهشگران در مورد انجام پژوهش آزاد هستند. نظريه هاي علمي بايد جاي خود را به ابتکار و خلاقیت شهروندان بدهند و بايد ميان دولت و علم جدايي ايجاد گردد، همچنان که ميان دولت و کليسا جدايي وجود دارد. جامعه آزاد، جامعه ای است که در آن همه سنت ها امکان دسترسی به مرکز قدرت را داشته باشند.
-
شهروند در جامعه آزاد کسی است که توانسته افکار خود را نظم داده و سپس در جهت آنچه گمان می برد مناسب خویش هست تصمیم گرفته است. در چنین جامعه ای، حکومت از نظر علمی و فکری، خنثی است و تنها وظیفه حکومت نظم بخشیدن به مبارزه بین نظریه ها و مکاتب مختلف فکری است. فايرابنت از نگرش انسان گرايانه و نقش مهم اختيار و آزادي فرد براي دست يافتن به حياتي پربار دفاع مي کند.
-
علم باید به وسیله کنترل دموکراتیک مهار شود. فایرابنت پروژه های کلان علمی متکی بر بودجه های حکومتی را رد می کند و به پیروی از فوکو این گونه از علوم را مسائلی وابسته به قدرت می داند که توسط نخبگان برای تنظیم و کنترل اجتماعی پیش برده می شود.
در مجموع می توان گفت که فایرابنت با ساختارشکنی و مرکززدایی از روش شناسی علم، پرتویی نوین بر فلسفه و تاریخ علم می افکند. تلقی رادیکال و آنارشیستی فایرابنت از علم در عصر یکه تازی علم و عقلانیت ابزاری، می تواند مجالی باشد برای نفس کشیدن ایده های رادیکال آن هم در فضایی که نظریه رادیکال به قهقرا رفته است.