«این مطلب در بخش یاداشت و تفسیر وب سایت شبکه خبر انتشار یافته است.»
خاورمیانه این روزها درگیر مسائل تراژیک و طعنه آمیزی است. صدای لرزش زیرساخت های فرهنگی و اجتماعی کشورهای عربی خاورمیانه امروز بیش از پیش به گوش میرسد؛ زیرساختهایی مبتنی بر استعمار،
پیوندهای قومی و مذهبی و عصبیت. هر پدیدۀ اجتماعی و سیاسی شأن تاریخی خاص خود را دارد. لذا حیات اجتماعی و سیاسی هر جامعه ای بر پایه رویه های فرهنگی، زبانی و گفتمانی شکل میگیرد. از آنجا که فهم و درک ما نسبت به همه امور متأثر از تاریخ و سنت است و به نظر میرسد که ترکشهای توافقات پس از جنگ جهانی اول درخصوص تشکیل دولتهای عربی خاورمیانه پس از فروپاشی عثمانی هنوز احساس میشود، به نظر میرسد که تتبع بیشتر و اتخاذ رویکرد انتقادی برای ریشه شناسی برخی وقایعِ نحوست این منطقه ضرورری است.
افزون بر عوامل سیاسی بسیاری که نقش بارز و تعیین کننده ای در مناسبات کشورهای عربی داشته است، آنچه امروز بیشتر خودنمایی میکند وجود سه عامل مهم در شکل گیری تاریخ تنشهای این منطقه است: 1. اختلافات دیرین و عمیق اعراب با یکدیگر 2. فرهنگ سیاسی تبعی اعراب و نقش خرده فرهنگها و هویت های سیاسی و اجتماعی نامتوازن و کهنه 3. عدم تلقی درست و خردمندانه از مفاهیم کشور، دولت و ملت.
-
تفرقه و فرقه گرایی شدید از همان ابتدا و در همان ماههای آغازین تشکیل دولتهای عرب به شدت نمایان بود. هنگامی که مذاکرات نامنظم نمایندگان عرب در ورسای و تزویر قدرتهای بزرگ عرصه را برای تصمیم گیری اعراب تنگتر کرد، بسیاری از کارشناسان افق این نوع تقسیم بندی و کشورسازی استعمارگران را روشن نمیدیدند. خاورمیانه ای که از دل مذاکرات پس از جنگ جهانی اول سربرآورد تقریباً یک کار اختصاصی انگلیسی – فرانسوی بود و از همین رو، اعتنایی به خواسته های واقعی مردم منطقه نمی شد. از طرفی دیگر، ریشۀ اختلافات در کشورهای عربی خاورمیانه مبتنی بر هویت فراملّی بود که گسترۀ آن بر مجموعهای از ملتهای عربی و به دور از تقسیم بندی های جدید استوار بود. برای مثال دیدگاه خاندان هاشمی نسبت به پادشاهی عربی، بر یکپارچه سازی شبه جزیره عربستان، سوریه بزرگ و عراق مبتنی بود. برخی کشور مصر را به عنوان جزء لاینفک دولت عربی بزرگ در نظر می گرفتند و برخی کل خاورمیانه و شمال آفریقا را جزء ملت اسلامی عربی میدانستند. همین مواضع و دیدگاه ها موجب شد که مشروعیت پایدار دیدگاه ملت عربی بزرگ به ضرر روابط بین المللی در جهان عرب تمام شود. با نگاهی به گذشته میتوان دریافت که دولتهای عرب از بدو پیدایش عمیقاً متفرق، فرقه گرا و نسبت به یکدیگر بی اعتماد بودند. شاه فاروق در مصر و شاه عبدالعزیز بن سعود در عربستان سعودی در پی مهار پادشاهان هاشمی در عراق و اردن بودند. شاه عبدالله در اردن و حاج امین الحسنی رهبر کمیته عالی عرب در امور فلسطین به شدت از یکدیگر بیزار بودند. رئیس جمهور سوریه شکری القتولی از افزون طلبی های شاه عبدالله در سوریه واهمه داشت. تبعات همین اختلاف ها در سالهای بعد نمایان تر گردید و پس از ضعف انگلیسی ها در حل و فصل مسئلۀ فلسطین و عملیات تروریستی گروه های افراطی یهودی علیه مقامات بریتانیا در سالهای 1945 تا 1947، رژیم صهیونیستی با حمایت قدرتهای بزرگ از اوضاع پرآشوب منطقه بهره جست و در 14 مه 1948 تشکیل دولت داد. در مراحل بعد، ارتش رژیم صهیونیستی توانست از ضعف موجود میان اعراب و البته حمایت حامیان خویش بهره جوید و تمامی ارتشهای عربی را یا مهار کند و یا مغلوب سازد و 78 درصد خاک فلسطین را اشغال کند. شکست نظامی اعراب در فلسطین، هم شکست دولتهای نوظهور عربی در دیپلماسی بین الملل بود و هم میراث شوم تجربیات استعماری. در دهه های بعد، رویارویی وارد عرصۀ جدیدی شد؛ دولتهای تحت حمایت بریتانیا اغلب در برابر دولتهای تحت حاکمیت فرانسه قرار می گرفتند و همین باعث میشد تا رژیم صهیونیستی بتواند دولتهای عربی را مقابل یکدیگر قرار دهد و امتیازات مدنظر را کسب کند. اتخاذ چنین سیاستی از سوی رژیم صهیونیستی در طول این سالیان، موجب شد که این رژیم از کوچکترین روزنۀ اختلاف در کشورهای عربی برای منتفع ساختن خویش در چانه زنی های سیاسی بهره جوید. البته نباید عواملی نظیر جنگ سرد، نفت و یکه تازی امریکا را در وقایع خاورمیانه کرد. قطعاً عوامل مذکور در برخی از مقاطع تاریخی این منطقه تعیین کننده بوده اند. درگرفتن اختلافهایی از سر بی خردی در میان کشورهای خاورمیانه نیز کمک به سزایی برای موفقیت پلان استراتژیک رژیم صهیونیستی داشته است! جنگهای داخلی خونین در لبنان، شورش پ.ک.ک در شرق ترکیه، قیام های متعدد کردها در عراق و سرکوب خشن آنها، انشعاب های رادیکالی در اخوان المسلیمن بر پایۀ پیوندهای عشیرهای و خویشاوندی، جنگ سال 2003، نسل کشی در غزه و اینک سلفی گری داعش همگی در یک خط سیر واحدی گنجانده می شود.
-
دولتهای عرب در طی این سالیان مدام درگیر نزاعهای قومی، قبیله ای و مذهبی بوده اند و آنچه موجد چنین نزاع هایی گردیده، فقدان دموکراسی و عدم توسعۀ سیاسی در کشورهای عربی خاورمیانه است. مرده ریگ استعماری دولتهای عربی نماینگر توسعۀ نامتوازن سیاسی است. کشورهای پیشرفته صنعتی تنها نمایی از آینده و پیشرفت را به ملل عقب مانده نشان داده و میدهند. در کشورهای عربی، به جای رشد فرهنگ سیاسی اصیل و مبتنی بر خرد، فرهنگ سیاسی آمیخته به فرقه گرایی و سلفی گری شکل گرفته که نتیجۀ آن رشد جریانهای رادیکال مذهبی بوده است. در این منطقه، فرهنگی سیاسی محدود و تبعی عمومیت دارد که در آن وفاداری های ابتدایی توده ها بیشتر متوجۀ قبیله، دهکده و رهبران مذهبی است. لذا گرچه نمادهای مشترکی نظیر پرچم، قوانین اساسی و سرودهای ملی وجود دارد اما سودمندی و کارکرد این نمادها در به جنبش آوردن توده ها در حمایت از دولت بسیار ناچیز است. طبقۀ متوسط به عنوان ابزار مناسب برای برقراری دموکراسی در اکثر دولت های عربی ضعیف است و همین عامل خود موجب تشکیل گروههای سیاسی افراطی و نظامی شده است. به دلیل همین اختلافات و شکاف های فرهنگی و اجتماعی، قدرتهای برتر جهان کماکان بر سر نقشۀ آن به بحث و فحص می نشینند و راه را برای گروههای افراطی و حرکتهای خشن هموارتر می کنند. ارزشها، الگوهای اجتماعی و فرهنگی در این منطقه دیگر جوابگوی نیازها و پرسش های امروزین منطقه نیست و تنها به ملعبه ای برای قدرتهای جهان مبدل شده است. حتی فرایندی نظیر جهانیشدن هم در این منطقه نتیجۀ عکس داده و ما با گروه نظامی جهانی شده ای به نام داعش سروکار داریم! رکود و واپسزدگی فرهنگی بیداد می کند و حاصل این سیل خروشان بیخردی، چیزی جز خشونت و افراطی گری نیست. تمسک به پاسخهای قدیمی برای پرسشها و مسائل جدید است که چنین وضع اجتماعی و سیاسی نابسامانی در کشورهای عربی خاورمیانه پدید آورده است. درگیری ها، کشتارها و نسل کشیها در این منطقه فرزند مشروع همان اصول منسوخ و قومی گری های است. البته باید مذعن بود که وقایع سوریه، عراق و غزه آنچنان دلخراش و ناراحت کننده است که به قول سوفوکلس بهترین نعمت آن است که ای کاش هیچگاه به دنیا نمیآمدیم! در این ایام هیچ چیز ناگوارتر از دیدن راهزنان سلامت بشری و قربانیان بیپناه نیست. نباید این نکته را نیز فراموش کرد که هیولاهای فرانکشتاینی امروز خاورمیانه چیزی جز بازیهای سیاسی نابخردانۀ آمریکا و برخی قدرتهای جهان نیست. داعش و رژیم صهیونیستی اینک به مرحله ای رسیده اند که برای واضعانشان تعیین تکلیف میکنند و آنچنان گرداب نسل کشی در خاورمیانه وسیع شده که عنان امور از دست ابرقدرتها خارج گشته است. البته این یک اصل است که بورژوازی فقط در لحظات ویرانی می آموزد که کار از کار گذشته است. جامعۀ بورژوایی مدرن- جامعه ای که ابزار و وسایل غول آسایی برای تولید و مبادله پدید آورده – همانند جادوگری است که دیگر قادر به مهار نیروهای مرموز نیست؛ نیروهایی که با وِرد و جادوی خویش بیدار گشته اند. و اینک قصۀ پردرد کشورهای عربی خاورمیانه از همین جنس است! از منظر درونی، جمود و تصلب فکری و تلاش برای ساخت قفسهای آهنین در این منطقه آنچنان ستبر شده که محصولی جز اخذ سیاست های توأم با خبط و خطا نداشته است. روشنایی و خرد اینک در کشورهای عربی شبیه آن چیزی است که روزگاری شاعر انگلیسی سمیوئل تیلور کولریج آن را به مثابه فانوسی می دید که در عقب کشتی است و فقط بر موجهای پشت سر نور می تاباند!
-
با توجه به بافت اجتماعی قبیله ای در کشورهای عربی، به نظر می رسد مفاهیم دولت، کشور و ملت در این جوامع با بحران شناختی و هویتی روبرو است. ویژگی بارز این جوامع، وجود دولتی ضعیف و فاقد یک دستگاه اداری و سیاسی مستحکم و مشخص است. دولت پیوند اصلی میان سیاست و جامعه است و مادامی که دولت ضعیف باشد قطعاً شکاف بزرگی در بطن اجتماع پدید می آید. از طرفی دیگر تشکیل ملت متضمن ابزارهایی نظیر اجتماعی کردن جمعیت از طریق آموزش و پرورش و رسانه های همگانی است که ضعف چنین امکاناتی در این جوامع به وضوح مشخص است. معارف، ارزشها و نگرشهای یک فرد به میزان معتنابهی نتیجۀ فرایند اجتماعی شدن است و ابزارهایی نظیر آموزش و انگیزش در اکثر کشورهای عربی خاورمیانه با توجه به بافت قبیله ای و خویشاوندی کارکرد درستی ندارد. این در حالی است که کشورهای پیشرفتۀ جهان، ورای قطب بندیهای مختلف سیاسی، اهمیت مفهوم اجتماعی شدن را به درستی درک نموده اند. سیاست و مملکت داری و وجوه مختلف آن از تصمیم گیری های استراتژیک تا مرحلۀ اجرا ریشه در جهان بینی ها، عقاید، منافع و سلیقه ها دارد. در این میان آنچه موضوعیت دارد آموزش کار جمعی، پرهیز از خودمحوری و تقدس مفهومی نظیر اجماع است. در اینجا آنچه بسیار اهمیت دارد مسئلۀ نهادسازی بیشتر در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی است که میتواند زمینه را برای کنش معنادار ارتباطی و مفاهمه مهیا سازد. اما امروز، سیاستهای کلان اکثر کشورهای عربی آمیخته به خودمحوری و تلوّنِ طبع است که موجد سربرآوردن سلفی گری، عصبیت نهفته و کم اهمیت شدن مفاهیم جدیدی نظیر دولت و ملت است.