برتراند راسل در کتاب تاریخ فلسفه غرب معتقد است که رفتار سقراط هنگام محاکمه، سرپیچی اش از فرار، متانت اش در برابر مرگ، و این دعوی اش که ستمگر به خودش بیش از ستم کش آسیب می رساند، همه با تعالیم رواقیان تطابق داشت. بی پروائی ش از سرما و گرما، سادگی اش در خوراک و پوشاک، و وارستگی اش از همه اسباب راحت جسم نیز با تعالیم رواقیان موافق بود. شاید با ذکر این ویژگی ها از زبان راسل بتوان مدخل مناسبی برای ورود به فسلفه رواقی پیدا کرد.
مکتب و فلسفه رواقی در قرن سوم پیش از میلاد و با اندیشه های زنون کیتیونی نضج گرفت. رواقیان، کمتر یونانی بودند و می توان گفت که رواقیان متقدم، سوری و رواقیان متاخر رومی بوده اند. برای مثال خود زنون اهل قبرس بود. اين مكتب پس از سقوط اسكندر مقدوني از يونان نيز فراتر رفت و به طور كلي، تا پيش از ظهور مسيحيت، بر تفكرات روميان تسلط يافت. البته مكتب رواقي يك مكتب اخلاقي صِرف نبود؛ بلكه اين مكتب يك جهانبيني جامع و شاملي بود كه تا مدتها توانست بر تفكر فلسفي، ديني و اخلاقي غرب حاكم باشد.
فلسفه رواقی از دیدگاه نظری مقابل فلسفه اپیکوری قرار دارد و برخلاف این نظریه بر این باور است که هیچ مرجعی برتر و والاتر از خرد نمی تواند وجود داشته باشد. مطابق نظر فیلسوفان رواقی، هر معرفتی به ادراکات حواس باز می گردد و هر آنچه حقیقت دارد، مادی است. جهان به همان وجهی که عقل ما آن را عرضه می کند، یعنی جهان طبیعت، و این جهان تمام واقعیتی است که هست و اصول معقول و قابل فهمی بر طبیعت حکمفرما هست. رواقیان معتقد بودند که خدا همان عقلانیت است که طبیعت و ما را آکنده است. لذا خدا بیرون و جدا از این جهان نیست و جهان سرشار از اوست و خدا ذهن جهان یا خودآگاهی جهان است.
در اخلاق، رواقیان فضیلت را مقصود بالذات می دانستند و معتقد بودند که زندگی باید سازگار با طبیعت و قوانین آن باشد و از این رو آزادی واقعی وقتی حاصل می شود که انسان شهوات و افکار ناحق و باطل را به کنار نهد و به وارستگی و آزادگی اهتمام ورزد. این مکتب که در یونان باستان شکل گرفت و سپس میان رومیان مقبولیت یافت، در بین افراد مختلف از طبقات و جایگاه های متفاوت اجتماعی و سیاسی ریشه کرد و ثمرات مبارکی در عرصه نظری و عملی پدید آورد؛ از دولتمرد و ادیبی بزرگ همچون سنکا تا برده ای آزاد شده همچون اپیکتتوس تا امپراتوری بزرگ همچون اورلیوس که جملگی در زیر چتر پهناور این نحله فلسفی قرار گرفتند.
شاید در روزگار پرآشوب ما تصور بر این باشد که این فلسفه کهن چندان در عرصه عمومی و اجتماعی کاربرد ندارد اما هر آنکه در آرزوی زندگی معنادار و رضایت بخش است و خواهان حیات نیکو است می تواند میوه های شیرینی از این درخت فلسفی برگیرد. در ذیل به برخی اصول بنیادین و البته راه حل های عملی و نظری این مکتب برای حیات اجتماعی اشاره می شود:
-
رواقیان به جای تسلیم شدن منفعلانه به خشونت و بی عدالتی در جهان، خود را وقف زندگی می کنند و با سختکوشی در جهت بهتر کردن آن می کوشند. آنها ناملایمات زندگی را با آرامش و متانت تحمل می کنند.
-
زندگی اخلاقی، مایه آرامش می شود و فضائلی همچون خرد، دادورزی، شکیبایی و میانه روی به عنوان چهار رکن اصلی این زندگی اخلاقی است.
-
ما باید نسبت به وقایع اطرافمان خودآگاه باشیم و پیوسته در باب پاسخ هایمان به رویدادهای روزانه فکر کنیم.
-
گرچه می توان از ثروت و دارندگی بهره برد اما نباید پایبند آن بود. در حین لذت بردن از ثروت، باید درباره فقدان آن هم تامل کرد.
-
رواقیان برای چیرگی بر سیری ناپذیری و حرص توصیه می کنند که به تمرین تجسم منفی بپردازیم. به بیان دیگر باید درباره ناپایداری همه چیز تامل کنیم.
-
رواقیان فکر و ذکر خود را معطوف به موضوع مرگ می نمودند و به دیگران توصیه می نمودند که در باب مرگ خود بیندیشند.
-
در حقیقت از نظر رواقیان، رستگاری به شخصیت انسان بستگی دارد و شخصیت انسان به اراده او وابسته است. رواقیان اراده خوب را اراده ای می دانستند که اولاً نیرومند و راسخ باشد و ثانیاً موافق با طبیعت باشد.
-
آنان معتقد بودند که خیر و شر بودن حادثه ای برای انسان، امری مطلق نیست و به طرز تلقی انسان از او بستگی دارد. برخي از رواقيان درباره بديهاي اخلاقي نيز بر اين باور بودند كه هيچ فعلي في نفسه و ذاتاً بد و شر نيست؛ آنچه كه يك فعل را متصف به صفت بد ميكند قصد و انگيزه و نيت فاعل است (به بیان مولوی: زهر مار آن مار را باشد حیات/نسبتش با آدمی باشد ممات/خلق آبی را بود دریا چو باغ/خلق خاکی را بود آن مرگ و داغ).
-
همه مردمان جلوه های یک روح همگانی هستند و باید همچون برادر یکدیگر را دوست بدارند و همواره یاور همدیگر باشند.