
«فرنکنشتاین ۲۰۲۵» از همان نماهای آغازین روشن میکند که جاهطلبی بصری قرار است جایگزین انسجام روایی شود. فیلم در سطح میزانسن، رنگپردازی و طراحی صحنه چشمنواز است، اما این پرداخت بصری، عملاً پوششی است بر فقدان یک جهان داستانی منسجم و شخصیتپردازی معنادار.
این ضعفها البته مسبوقبهسابقه است. همان الگوهای رواییِ فرسودهای که در «The Shape of Water» و «Pan’s Labyrinth» نیز به چشم میآمد ــ از سمبولیسم گلدرشت تا اتکا به احساسات سطحی ــ اینبار نیز تکرار میشوند. کارگردان همچنان به جای کندوکاو در تنشهای دراماتیک، به مجموعهای از استعارههای مستقیم و ایدههای تماتیک تکراری پناه میبرد؛ عناصری که در آثار پیشین او نیز بیش از حد بر ساختار تحمیل میشدند.
در رمان کلاسیک و جاودان فرنکنشتاین ماری شلی، هسته روایت بر هراس وجودی، پرسش از حدود علم و مسئولیت خالق در برابر مخلوق استوار است. شلی دغدغهاش ترس از بیخدایی، انزوا، خودآگاهی تراژیک موجود و بار اخلاقی خلقت است. اما این فیلم بهجای کاوش در این مباحث بنیادین، آنها را به سطح تمثیلهای تکراری و سمبولیسمهای مستقیم تقلیل میدهد. روح فلسفی رمان جای خود را به درام ملودراماتیک و پیاممحور داده است. رمان شلی سرشار از حزن فلسفی، اضطراب مدرنیته، و احساس گناه است. داستان از دل تنهایی و اضطراب انسان در برابر خلقت میجوشد.
فیلمنامه «فرنکنشتاین ۲۰۲۵» با تکیه بر الگوهای نخنما، از شکلدهی به ریتم دراماتیک بازمیماند. کنشها از دل شخصیتها نمیجوشند، بلکه صرفاً در خدمت پیشبرد طرحی پیشپاافتادهاند. دیالوگها کارکرد خطابی دارند و بیشتر نقش بیانیههای تماتیک را بازی میکنند تا محرکهای داستانی. نتیجه، فیلمی است متشکل از لحظات زیباشناختیِ منفصل که در آن فرم درخشان است اما فاقد پشتوانهی معنایی.
در نهایت، آنچه باقی میماند اثری است که مانند نمونههای پیشین کارگردان، از نظر تکنیکی کمنقص اما از حیث روایت، عمق احساسی و جسارت مفهومی تهی است.