زندگی انسانی یعنی بازکردن مجراهای مختلف در ذهن. کسی که فقط چکش در اختیار دارد، همه دنیا را میخ میبیند. (ایبرهم اچ. مزلو)
با شیوع ویروس کووید-19 در اکثر کشورهای جهان، موضوع مهندسی (دستکاری) آمار مبتلایان به این ویروس در برخی کشورها حائز اهمیت شده است. در ایران نیز این موضوع طی یکسال گذشته برای بسیاری از مردم پرسشهای فراوانی را برانگیخته است. در این مقاله درصدد شفاف سازی تعداد واقعی مبتلایان به این ویروس در کشور و یا چرایی افزایش یا کاهش مبتلایان طی ماههای پیشین و پسین نخواهم بود. آنچه در این جستار بدان خواهم پرداخت، بررسی مفهوم «مهندسی» در طبیعت و جامعه است. البته باید تصریح کنم که مراد در این جستار به هیچ وجه کاربرد فناورانۀ علوم مهندسی نیست بلکه دخالت روشهای مهندسی در امور طبیعی بشر و وجوه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و نقد نگاه دستاوردسالار به جامعه و طبیعت است. البته نقدهایی هم معطوف به کاربردهای فناورانۀ علوم مهندسی وجود دارد که از مهمترین آنها میتوان به اثر ضدبهره وری و الگوریتمهای بیگدیتایی (که احتمالاً حکومتِ تامالاختیاری دیجیتالیای را ایجاد خواهند کرد) اشاره نمود که البته بسط و شرح آن در این مجال نمی گنجد. شاید بد نباشد در ابتدا به بخشی از کتاب «آشوب» نوشته تأمل برانگیز جرد دایموند اشاره کنم. وی در کتاب مذکور و از میان سیل مباحث و مفاهیم متنوع و طرح سوالهای بنیادی درباره بحرانهای پیش روی بشریت، این سوال را مطرح میکند که آیا راه حل فناورانۀ سریعی برای مشکل گرمایش زمین وجود دارد؟ سپس با طنز و کنایه توضیح میدهد که روش های پیشنهادی بسیاری در موضوع مهندسی زمین طرح شده است ازجمله تزریق ذرات به جو (که البته کارگردان صاحب سبک کره ای بونگ جون هو در فیلم «برف شکن» به خوبی نشان داد که پخش و آزادسازی ماده خنک کنندۀ مصنوعی CW7 به لایۀ بالایی اتمسفر که قرار بود گرمایش زمین را حل کند، منجر به یخبندانی سوزناک و همیشگی شد و تمامی نشانه های حیات منقرض گردید و مالاً فقط تعداد کمی از مردم در قطاری به زندگی ادامه دادند) یا استحصال دی اکسید کربن از جو برای خنک کردن سطح زمین. وی متذکر میشود هیچ روش مهندسی زمین وجود ندارد که پیشتر آزموده شده و کارگر افتاده باشد. در اثنای این مباحث، مترجم هوشمند این کتاب آقای اصلان قودجانی در پانوشتی به نکتۀ مهمی اشاره میکند. وی معتقد است که عبارتهای مهندسی زمین، مهندسی اجتماعی، مهندسی جمعیت و غیره در زمرۀ بهترین نشانه های حماقت و جهل انسان است که نتیجه چنین دستکاری هایی، فجایع زیست محیطی و انتقام طبیعت خواهد بود.
جای بسی شگفتی است که در سالهای اخیر و از سوی بسیاری از به اصطلاح دانشگاهیان و سیاستگذاران، عبارتهایی نظیر مهندسی علم و مهندسی فرهنگ و مهندسی دانش نیز به این منظومه حماقت افزوده شده است. شاید خواندن کتاب «خوابگردها» اثر آرتور کوستلر بتواند بسیاری مسائل درخصوص تاریخ شکل گیری علم را روشن سازد، چراکه از قضا تاریخ علم، تاریخ رهروان خوابآلودهای است که خود هم نمیدانستند از کجا میآیند و به کجا میروند. کوستلر انسان را در مرحلهای دنبال میکند که کورکورانه در جستوجوی دانش به هر دری میزند. او معتقد است که اکتشافات در علم از طریق فرآیندی مشابه خوابگردی انجام میشود. دانشمندان نه آگاه به این هستند که چه چیزی تحقیقاتشان را به پیش میبرد و نه از پیامدهای آنچه که کشف میکنند، آگاه هستند. پیشرفت علوم به طور کلی، نوعی پیشرفت عقلانی و منطقی در امتداد یک خط صعودی مستقیم نیست بلکه یک روند زیگزاگی است. حال باید پرسید که جعل این همه عبارت با بخش حذف ناشدنی «مهندسی» از کجا نشئت میگیرد؟ شاید قابل تامل باشد که آبه شینزو نخست وزیر ژاپن در بسته سیاسی – اقتصادی خود تحت عنوان Abenomics، از جامعهای سخن میگوید (جامعۀ نسخۀ 5.0) که نوآوری، تنوع و توجه وِیژه به ابعاد روانی و فرهنگی انسان (توانمندساختن مردم) و همچنین مباحث مختلف محیط زیست در راس آن قرار دارد و برنامه های عملیاتی گستردهای ارائه داده است (https://www.japan.go.jp/abenomics/index.html). و صد افسوس که در ایران هنوز صحبت از مهندسی علم است! آنچه اکنون مهم است اتخاذ یک نگاه عمیقتر و نظرورزانه تر بر امور جاری و آیندۀ قریبالوقوعِ جامعۀ بشری است. اینکه چه چیزی در حال وقوع است و بزرگترین چالشها و حیاتیترین تصمیمات/انتخابهای امروزِمان چیست؟
در سال 1394، استاد محسن رنانی در سخنرانی قابل تحسینی از غلبۀ نگاه مهندسان در کشور مطالبی را ایراد نمودند و ساختارهای فعلی کشور را محصول همکاری سه قشر قلمداد نمودند که یکی از آنان مهندسان است. به بیان ایشان، دو گونه سیستم وجود دارد: سیستمهای کاتالیک (خودجوش) و غیرکاتالیک. سیستمهای غیرکاتالیک به صورت مدیریت شده پدیدار می شوند و به سادگی قابل هدایت و مدیریت هستند نظیر بنگاه ها، سیستم کامپیوتر، شرکت، مغازه و …، در حالی که سیستمهای کاتالیک بدون مهندسی و مدیریت ساخته و رشد و نمو کرده اند و کسی در شکل گیری آنان دستی نداشته است. آنها حاصل هزاران بازیگر ناشناس هستند نظیر نظام بازار، مُد، قاچاق و شاید مهمترین مثال برای سیستم کاتالیک، پدیدآمدن شهرها و جامعه باشد. مشکل از جایی شروع می شود که با یک نظام کاتالیک و خودجوش مثل جامعه، برخورد غیرکاتالیک میشود. برای مثال همان برخورد و رویکردی که نسبت به یک بنگاه می شود، با ساکنین شهر هم می شود یا هنر را همچون مزرعه بلال می انگارند و برخورد غیرکاتالیک با آن می کنند. مهندسان با سیستمهای غیرکاتالیک سروکار دارند درحالی که جامعه یک سیستم کاتالیک است و اگر نگاه مهندسی بر شئون مختلف زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی سایه افکند و غلظت روشهای مهندسی بر مسائل اجتماعی شدت یابد، آنگاه میتوان عمق فاجعه را پیشبینی نمود. هفت میلیارد انسان، هفت میلیارد دستورِکارِ (Agenda) متفاوت دارند و چطور میتوان این شمار دستور کار را مهندسی کرد؟ طبیعت هم از نوع یک سیستم کاتالیک است که حاصل میلیونها سال تعامل عاملهای بیشمار است و با اتخاذ رویکرد و نگاه مهندسی به طبیعت، میلیونها سال تعامل کاتالیک آن را نادیده گرفته ایم. مشکلات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بسیاری از کشورها حاصل فقدان یک نگاه کاتالیک و یک لنز عریض است؛ اینکه واقعیت، بُغرنج است و از رشتههای بسیاری تشکیل شده. فریدریش نیچه در کتاب «غروب بتها»، اخلاق مسیحی را به تختِ پروکروستس (Procrustes) تشبیه میکند: شرور افسانهای یونانی که مسافران را وامیداشت روی تختی از آنِ او بخوابند و اگر درازتر از تخت بودند پایشان را میبُرید و اگر کوتاهتر بودند می کشیدِشان تا اندازۀ تخت شوند! رویکرد مهندسی به انسان واجد چنین شرایطی است؛ مدام در حال دستکاری و کوتاه و بلند کردن است.
به بیان دیگر ما در دهه های گذشته با بیماری «خطای ترکیب» مواجه بوده ایم. بدین معنا که نگاه سطح خرد به مسائل کلان داریم و گویی از زمین دربارۀ آسمان داوری میکنیم و احکام سطح خرد را به احکام سطح کلان تسری می دهیم و گمان میکنیم با مهندسی کردن سیستمهای خودجوش، راه حلهای عظیمی کشف کرده ایم. این رویکرد مهندسی بسیار فربه و عظیم گشته تا جایی که شاید در آینده، مهندسان در دپارتمانهای رشته های علوم انسانی و اجتماعی زمام امور را در دست گیرند. نگاه ساده انگارانه مهندسی به مسائل اجتماعی و تبدیل انسان به سوژۀ دستاوردسالار بسیار غلظت یافته و این روحیه فاوستی مهندسان و غلبۀ گفتمان آنها، یک جامعه تک صدایی و بدون متانت و آرامش ذهنی (Ataraxia) را به وجود خواهد آورد. حال با در نظر گرفتن سناریوی غلبه رویکرد مهندسی و غیرکاتالیک به سیستمهای کاتالیک در دو حوزه جامعه و طبیعت، پیامدهای آن را بررسی خواهیم کرد.
طبیعت: دستکاری بی رویۀ بشر در طبیعت قطعاً خشم طبیعت را به همراه خواهد داشت همانطور که در اسطوره های یونان باستان، آگامِمنون (پادشاه موکنای) با کشتن یک گوزن به خاطر فخرفروختن در حرفۀ شکار، مجبور گشت تا دخترش ایفیگنیا را برای فروکش نمودن خشم طبیعت (آرتمیس) قربانی کند، ما هم دیر یا زود باید جوابگوی دستکاریمان در طبیعت باشیم. کما اینکه سیلها و زلزله های اخیر، سیلی هایی از آن خشم بزرگ است. مام طبیعت با دستکاری غیرکاتالیک مهندسان در حال شکنجه است و شاید تصویرگری این شکنجه و پیامدهای آن را بتوان در فیلم «مادر!» دَرِن آرونوفسکی به صورت تمثیلی مشاهده نمود. انسان و کنشهای او در قبال طبیعت در روند شکل گیری زندگی و سیر رخدادهای تاریخی تاثیرگذار است. جرد دایموند در کتاب «فروپاشی» متذکر میشود که جوامع پیشین بشر نیز با آسیب رساندن به محیط زیست تیشه به ریشۀ خودشان زده اند و نظریه زیست بوم کشی با توجه به کشفیات دهه های اخیر باستان شناسان، آب وهوا شناسان، تاریخ دانان، دیرین شناسان تایید شده است. البته آنجا که خشم طبیعت فرارسد، بشریت چاره ای جز تسلیم ندارد همچنان که لارس فون تریه در فیلم «ملانکولیا» با ظرافت تمام نشان داد که با مشخص شدن برخورد یک سیاره به زمین، همه چیز از ویلاهای لوکس در حومه شهرها تا جشنها و ضیافت های باشکوه رنگ خواهد باخت و انسان ناامید و کم طاقت قبل از برخورد سیاره با زمین، خودکشی می کند. به بیان یووال نوح هراری در کتاب خواندنی «21 درس برای قرن 21»، با اینکه هزاران سال است که نسلِ بشر دربارۀ معنای زندگی بحث میکند، حالا دیگر فرصت ادامه دادن این مبحث دیرینه ناممکن مینماید. بحرانِ اکولوژیکِ درحال رشد و ظهورِ فنآوریهای ویرانگرِ جدید، مجال صبر و تامل را گرفته اند. فیلسوفان و عالمان علوم انسانی و اجتماعی بسیار صبور هستند، اما گویا مهندسان کمصبر، و سرمایهگذران و اسپانسرها بیصبرتر از همه. آیا آن چیزی که در آینده انتظار ما را میکشد همان سرنوشتی است که آلفونسو کوآرون در فیلم «فرزندان بشر» بدان پرداخته است؟ آینده ای که جز بلایای طبیعی، جنگ، اعمال تروریستی و … نیست و دنیا را غیر قابل کنترل و آشفته ساخته است. تنها چیزی که در آینده باید از آن بترسیم، گذشته است؛ گذشتۀ خودمان. شاید کار ما با گذشته تمام شده است اما گذشته و کنش های پیشینمان همچون شبحی به دنبالمان است.
جامعه: آیا مهندسان فیسبوک و گوگل به کمک هوش مصنوعی، میتوانند دنیایی را خلق کنند که حافظ آزادی و برابری بشریت باشد؟ شاید فیلم «دندانِ نیش» و «خرچنگ» ساخته کارگردان نابغۀ یونانی یورگوس لانتیموس بتواند نگاه غیرکاتالیک به پدیده های انسانی از جمله روابط اجتماعی، عشق و ازدواج را بیشتر روشن نماید. «دندان نیش» قصۀ پدر دیکتاتوری است که با مهندسی و با ایجاد یک نظام مکانیکی در خانه به اسم تربیت درست فرزندان، آنها را از جامعه دور نگه میدارد و در خانه ای با دیوارهای بلند، تحت نظارت شدید خود میگیرد و نهایتاً کار به جایی میرسد که شاهد روابط جنسی ناهنجار اعضای خانواده هستیم. میتوان پیام اولیۀ این فیلم را جملۀ معروف برتراند راسل دانست که «آدمها نادان به دنیا میآیند نه احمق، و آنها توسط آموزش اشتباه احمق میشوند.» جوانانی که مغزشان آنقدر کودک مانده که غرایز انسانی را به شیوۀ کودکانه اجرا میکنند و از زندگی روزمره لذت یک کودک را میبرند. لانتیموس در «دندان نیش» به درستی نشان میدهد چگونه تفکر اتوپیایی و مهندسی کردن باعث سقوط بشر میشود و چگونه پافشاری شدید و اجباری بر اخلاق به بیاخلاقی میانجامد. لانتیموس در فیلم سوررئال دیگری به نام «خرچنگ»، علیه مهندسی کردن عشق، ازدواج و تجرد برمی آشوبد. انسان ذاتاً موجودی است اجتماعی و لانتیموس نیز فیلم خود را با تبیین همین نکته آغاز میکند. داستان اصلی فیلم روایت شهری است که در آن هیچکس نباید مجرد بماند. همسر دیوید پس از حدود دوازده سال او را ترک کرده است و دیوید پس از این ماجرا به هتلی میآید تا ظرف 45 روز، زوجی دیگر را برای خود پیدا کند، در غیر این صورت به یک حیوان تبدیل خواهد شد. یک راه برای افزایش روزهای باقی مانده وجود دارد و آن گرفتن مجردهایی است که در جنگل زندگی میکنند و با گرفتن هرنفر یک روز به روزهای باقیمانده فرد اضافه می گردد تا وقت بیشتری برای پیداکردن زوج داشته باشد. در این اثر، فشارِ دستاوردداشتن و تبدیل انسان به یک سوژۀ دستاوردخواه به شدت پررنگ است. افراد خودشان انتخاب میکنند که به چه حیوانی تبدیل شوند و دیوید خرچنگ را انتخاب میکند چراکه علاوه بر عمر زیاد، خرچنگها تا آخر عمرشان همراهِ جفت خود باقی میمانند کاری که همسر دیوید با او نکرد. گمان می شود که این هتل غیرقانونی است و یا تمامی این اتفاقات در شهری لامکان و لازمان و یا حداقل در آینده در حال رخ دادن است، اما در ادامۀ فیلم متوجه می شویم که خیر! اتفاقات در زمان حال در جریان است. در ادامه هم که دستگیری افراد مجرد را مشاهده میکنیم پی می بریم که این یک قانون حکومتی است! در قسمت دوم فیلم، وارد دنیایی میشویم که کاملاً در تضاد با دنیای اول است. در دنیای اول مجرد بودن گناه است و در دنیای دوم زوج بودن! فرار شخصیت از دنیایی مخوف به دنیای مخوف دیگر. در دنیاهایی که عقل به خواب میرود، هیولاها بیدار می شوند و گویی که در بیداری گرفتار کابوس شده ایم. مهندسی کردن و ساختن چارچوبهای متصلب برای روابط انسانی و ابعاد اجتماعی و روانی فرد چنین پیامدهایی خواهد داشت. یقیناً هر نوع اجباری بشر را از اصالت دور خواهد کرد. جوامع پویا معمولاً شاد، صبور و با اعتماد بالا هستند و حال این سوال مطرح است که سه مولفۀ مذکور را می توان با ابزارهای مهندسی به وجود آورد؟ شاید آفرینندگان و رهبران انقلاب تکنولوژیکی دوست دارند از تعریف و تمجید مخلوقِشان بشنوند؛ اما فیلسوفان، تاریخدانان، جامعهشناسان و عالمان علوم سیاسی، در صورت کشف و مشاهدۀ راههایی که ممکن است به بیراهه ختم شوند، وظیفه دارند تا آژیر خطر را به صدا دربیاورند.
دستکاری در مختصات طبیعت، نه فقط مشکلات زیست محیطی، بلکه پیامدهای اجتماعی و روانی بسیاری نیز به همراه خواهد داشت و جالب آنکه مهندسی غرایز و پدیده های اجتماعی و فرهنگی بشر نیز پیامدهای زیست محیطی دارد. نتایج یک پژوهشی که گروه فرانسوی The Shift Projectدر سال 2018 انجام داد نشان میدهد که فقط تماشای آنلاین پورنوگرافی منجر به انتشار صد میلیون تن گاز دی اکسید کربن در سال می شود؛ مثال دیگری از تبعات ناخوشایند مهندسی غرایز بشر. با استمرار و تقویت نگاه مهندسی به پدیده های کاتالیک از جمله طبیعت و جامعه و شکل گیری توتالیتاریسم مهندسان برای حل کردن همه چیز (صرفاً برای بقا و نه ارتقا)، انسان فاقد معنا خواهد شد. دستکاری در طبیعت و جامعه ما را به محبوس شدن در قطار بونگ جون هو و سیروسفر در حلقه رذیلت سوق خواهد داد که در آن جز رنج، تباهی، افراطیگری، تروریسم و خشونت چیزی نیست. از آن روزی باید بیم داشت که زمین و طبیعت با دستکاری و دخالت فراوان استحاله می گردند و طبیعت به یک نوستالژی تراژیک تقلیل خواهد یافت؛ به قول آندری روبلف نقاش روسی قرون وسطی: «من هر روز از کنار درختی رد می شدم ولی بدان توجهی نمیکردم اما وقتی فهمیدم که دیگر هیچگاه آن را نمیبینم آنگاه نگاهش کردم و فهمیدم که چقدر زیباست!» سنفونی خشونت از هر سو به گوش میرسد و چشم انداز آینده را به غایت مه آلود کرده است. گویی ناکجاآباد و بیابان داغ و لم یزرع فیلم «مکس دیوانه: جادۀ خشم» دیگر فقط یک داستان و سناریوی خیالی نیست. منابع طبیعی در حال نابودی است و زمین در حال تبدیل شدن به بیابانی بی انتهاست که نسل بشر را به ورطۀ نابودی می کشاند و باقیماندۀ نسل بشر برای بدست آوردن واجبات زندگی حاضر است تا دیگری را مُثله کند. در چنین دنیایی، فرد از خاصیت انسان بودنش تهی می شود و تبدیل به شی میگردد. با رویکرد فعلی و افزایش دستکاری در طبیعت و جامعه، نسل های آتی دچار «فراموشی چشم انداز» خواهند شد و قطعاً این سوال برایشان پیش خواهد آمد که زمین چه شکلی بوده است؟!